سخنرانی حضرت آیت الله فاضل لنکرانی(دامت برکاته) در مؤسسه بوي سيب؛ امام حسين(عليه السلام) کلمه تام خداوند

۰۸ آبان ۱۳۹۴

۰۹:۱۴

۳,۸۹۶

خلاصه خبر :
اطاعت ائمه واجب است ولی آیا امامت فقط در همین خلاصه می‌شود؟ ... انسان اگر حقیقت امامت را شناخت، به حقیقت توحید و به حقیقت نبوت می‌رسد ... ائمه معصومين(علیهم السلام) «کلمه‌ی تامه‌ی خداوند تبارک و تعالی» هستند ... ائمه‌ی ما(علیهم السلام) از انبیاء گذشته به مراتب بالاتر هستند. آنها کلمه‌ی خدا بودند، اما کلمه‌ی تام خدا نبودند.
آخرین رویداد ها

سخنرانی حضرت آیت الله حاج شیخ محمد جواد فاضل لنکرانی(دامت برکاته)
در مراسم عزاداری شب هفتم امام حسین(علیه‌‌‌‌السلام) در مؤسسه بوي سيب

«امام حسين(عليه السلام) کلمه تام خداوند» (2)

بسم الله الرحمن الرحیم
شب هفتم عزای سالار شهیدان حضرت أباعبدالله الحسین(علیه‌‌‌السلام) است و این جلسه‌ی نورانی و معنوی سالیان متعددی است که تشکیل می‌شود و برادران بزرگواري که هر کدام افراد مؤثر و متنفذ شهر هستند در این جلسه حضور دارند.

مطلبی را که در این زمان کوتاه در ادامه بحث قبل به صورت اشاره عرض می‌کنم یکی از مسائل کلیدی و از بحث‌های بسیار مهم و پرفایده است.

روشن است که از نظر اعتقادی و کاربردی مهم‌تر از مبحث امامت نداریم و هر چه ما در دوران زندگی بحث امامت را برای خود روشن‌تر کنیم و هر چه بيشتر به این حقیقت برسیم برای رشد و حرکت تکاملی ما در این سیری که داریم بسیار مؤثر است، اساساً همه‌ی این عزاداری‌ها، سینه‌زدن‌ها و اجتماعات نه فقط برای این است که ما بر اين مصيبت بگرییم که البته باید إلی یوم القیامه گریست اما این یک بُعد قضیه برای آشناتر شدن به امامت است، این جلسات باید فکر و دل ما را به امامت نزدیک کند.

مسئله‌ای که در صدر اسلام با توطئه یهود انحرافی در آن به وجود آوردند تا اسلام قدرت حرکت نداشته باشد. عامل انحرافی که بعد از رحلت رسول خدا(ص) به وجود آمد فقط قدرت طلبی، جاه‌طلبی و دنیاطلبی برخی افراد نبود، بلکه ریشه‌ی اصلی در دست یهود بود که دريافتند اگر امامت آنطور که خدای تبارک و تعالی از رسول خودش و اين امت خواسته، استقرار پيدا کند دیگر مجالی برای آنها باقی نمی‌ماند لذا این انحراف را ایجاد کردند.

بنابراين ما باید امامت را بشناسیم. در بحث امامت واژه‌های کلیدی وجود دارد که ما افتخار مي‌‌کنيم غیر از شیعه، مذهب دیگري حتي قدرت درک و تفسیر آن را ندارد.

در مورد امامت یک وقت می‌گوئیم باید اعتقاد به ائمه داشته باشیم، چون خدا اینها را به عنوان جانشین و وصيّ رسول خدا معين فرموده لذا اطاعت از اینها هم واجب است این نگاهي است که نوع مردم دارند و شیعه اصلاً بر همین هویّت است، شیعه آن کسی است که وقتی امام به او فرمود داخل تنور شو، بدون هيچ تأمل و تردیدی درون تنور رفت.

اطاعت ائمه واجب است ولی آیا امامت فقط در همین خلاصه می‌شود؟ آیا این ذوات مقدسه و انسان‌های کامل، این حجج الهی و انوار مضیئه در همین دایره خلاصه می‌شود که به ما امر و نهی کنند و ما اطاعت و امتثال کنیم، يا مطلب فراتر از این است؟

برای رسیدن به حقیقت امامت و ولايت باید سراغ آن واژه‌های کلیدی و اساسی بحث امامت رفت.
امام حسین(ع) فرمود خدای تبارک و تعالی انسان را آفرید تا او را بشناسند. از حضرت سؤال شد معرفت خدا چیست؟‌ فرمود «مَعْرِفَةُ أَهْلِ كُلِّ زَمَانٍ إِمَامَهُمُ الَّذِي يَجِبُ عَلَيْهِمْ طَاعَتُهُ»؛ اهل هر زمان، امامی که اطاعت از او بر آنها واجب است را بشناسند. یعنی اولاً بدانند امامی هست، دوم اينکه اطاعتش واجب است.

امام حسین(ع) می‌فرماید معرفت خدا يعني به این امام واجب الاطاعة معرفت پیدا کنند.
البته نه اینکه بدانند اسمش چیست و فرزند کیست؟ بلکه حقیقت او را بشناسند. انسان اگر حقیقت امامت را شناخت، به حقیقت توحید و به حقیقت نبوت می‌رسد. اساساً در جای خودش ثابت شده وقتی ما در اذان و اقامه شهادت به توحید و شهادت به نبوت و امامت می‌دهیم، اینها از هم جدا نیستند، یعنی نمی‌شود کسي بگوید من شهادت به توحید می‌دهم اما نبوت و امامت را قبول ندارم این غلط است، این فرد شهادت به توحیدش هم صحيح نيست. کسی بگوید من شهادت به توحید و نبوت می‌دهم اما شهادت به امامت نمی‌دهم، اين فرد شهادت به توحید و نبوتش هم ادعای باطلی است. اینها یک حقیقت قابل انفکاک از یکدیگر ندارند.

امام حسین(ع) در این روایت می‌فرماید لازمه‌‌ي توحيد؛ شناخت امام است. پس ما بايد امام خود را بشناسيم.

یکی از خصوصيات ائمه ما(علیهم السلام) اين است که وجه الله هستند، «نَحْنُ وَجْهُ اللهِ نَتَقَلَّبُ بَيْنَ أَظْهُرِكُم» آن وجه اللّهی که در قرآن آمده «كُلُّ شَيْ‏ءٍ هالِكٌ إِلاَّ وَجْهَه» ما هستیم. «نَحْنُ عَيْنُ اللهِ فِي خَلْقِه» ما عین الله هستیم.

اين ويژگي‌ها در روایات آمده است. اما به نظر می‌رسد یک عنوان کلی‌تر وجود دارد که تمام اين عناوين تحت پوشش آن قرار می‌گیرد و آن اینکه؛ ائمه معصومين(علیهم السلام) «کلمه‌ی تامه‌ی خداوند تبارک و تعالی» هستند. بحث من روی این عنوان است.

البته اگر بخواهیم از جهت علمی حقّش را تا اندازه‌ای ادا کنیم نیاز به سی چهل جلسه بحث داشته باشد، منتهی یک سرنخی را عرض مي‌کنم تا راه را بیشتر پیدا کنیم.

در قرآن خدای تبارک و تعالی از برخي انبیاء گذشته، تعبیر به «کلمة الله» مي‌کنند. در مورد حضرت‌ عیسی مي‌فرمايد: «إِنَّ اللهَ يُبَشِّرُكِ بِكَلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسيحُ عيسَى ابْنُ مَرْيَم»، خدای تبارک و تعالی به حضرت مریم بشارت می‌دهد که من می‌خواهم کلمه‌ای را به تو بدهم. يا در مورد حضرت يحيي مي‌فرمايد: «أَنَّ اللهَ يُبَشِّرُكَ بِيَحْيى‏ مُصَدِّقاً بِكَلِمَةٍ مِنَ الله».

انبیاء؛ «کلمة الله» هستند. معنای سطحی «کلمه»، یعنی یک لفظی که ما را به یک معنایی برساند. وقتی می‌گوئیم حسن، این اسم ما را به یک معنایی می‌رساند. «کلمه» یعنی آنچه دال بر یک حقیقتی است. وجود انبیاء؛ کلمه هستند، یعنی حاکی از صفات و أسماء خدای تبارک و تعالی هستند. اینها تجلّی خدا هستند. اگر انسان بخواهد به خدا برسد اینها صراط الی الله هستند.
البته در اصطلاح قرآنی؛ خود قرآن هم «کلمة الله» است، احکام الهی، واجبات، محرمات، اینها هم «کلمة الله» است، معجزات تمام انبیاء؛ کلمة الله هستند. امتحان‌های الهی، اینها همه عنوان کلمة الله دارند.

ولی نکته‌ی مهم این است که ائمه(ع) نه فقط «کلمة الله»، بلکه «کلمه‌ی تامه خدا» هستند.
در حدیث لوح، خدای تبارک و تعالی نسبت به امام حسین(ع) می‌فرماید «وَ جَعَلْتُ حُسَيْناً خَازِنَ وَحْيِي وَ أَكْرَمْتُهُ بِالشَّهَادَةِ وَ خَتَمْتُ لَهُ بِالسَّعَادَةِ فَهُوَ أَفْضَلُ مَنِ اسْتُشْهِدَ وَ أَرْفَعُ الشُّهَدَاءِ دَرَجَةً جَعَلْتُ كَلِمَتِيَ التَّامَّةَ مَعَهُ وَ حُجَّتِيَ الْبَالِغَةَ عِنْدَه»؛ می‌فرماید من حسين را خازن وحي خود قرار دادم و او را با شهادت اکرام نمودم. حسین(ع) با فضیلت‌ترین شهداست، سپس می‌فرماید من کلمه‌ی تامه خود را در حسین و اولاد حسین قرار دادم.

یعنی ائمه‌ی ما(علیهم السلام) از انبیاء گذشته به مراتب بالاتر هستند. آنها کلمه‌ی خدا بودند، اما کلمه‌ی تام خدا نبودند. لذا ممکن بود که از آنها ترک اولایی صادر شود، ولی ائمه ما(علیهم السلام) هیچ نقص و جهل و هیچ عیبی در حریم‌شان راه پیدا نکرده است.

وارث انبياء

شما ببینید امام حسین(ع) در این حرکتی که می‌کند یک لحظه تردید ندارد، یک لحظه ضعف در او به وجود نمی‌آید، با آنکه فرزندانش را شهید کردند، اصحابش را شهید کردند، طفل کوچکش را شهید کردند، بلکه هر چه مصیبت بیشتر می‌شود آن عظمت وجودی امام بیشتر نشان داده می‌شود. ریشه اين امر در چیست؟ ریشه‌اش در این است که امام حسین(ع) کلمه‌ی تام خداست، مظهر تام و تجلی تام خداست. در علم، در قدرت، در تقوا، در همه اسماء و صفات.

ما اگر گوشه‌اي از معناي کلمه تام خداوندي را بفهميم که چیست، بسياري از سؤالات و شبهات و جهالت‌ها زدوده ‌شده و از بین می‌رود. شما در زیارت وارث، مي‌خوانيد: «السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا وَارِثَ آدَمَ صَفْوَةِ اللهِ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا وَارِثَ نُوحٍ نَبِيِّ اللهِ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا وَارِثَ إِبْرَاهِيمَ خَلِيلِ اللهِ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا وَارِثَ مُوسَى كَلِيمِ اللهِ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا وَارِثَ عِيسَى رُوحِ اللهِ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا وَارِثَ مُحَمَّدٍ حَبِيبِ الله»، اينکه ائمه ما وارث همه‌ی انبیاء اولوالعزم هستند، وارث در چه چیز هستند؟ اصلاً وراثت یعنی چه؟
امام حسین(ع) زمانش با حضرت نوح و آدم چقدر فاصله دارد؟ اما چرا می‌گوئیم اینها وارث هستند؟
چرا هنگام زيارت امام رضا(ع) بعد از اینکه می‌گوئیم «السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا حُجَّةَ اللهِ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا وَلِيَّ اللهِ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا نُورَ اللهِ فِي ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ»، می‌گوئیم «السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا وَارِثَ آدَمَ صِفْوَةِ اللهِ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا وَارِثَ نُوحٍ نَبِيِّ الله»، اصلاً این عنوان وارث بودن چیست؟ آيا بدين معناست که امام حسین(ع) مثلاً یک بخشی از خصوصیات حضرت آدم و حضرت نوح و ابراهيم را به ارث برده است؟ بعضی اینطور معنا می‌کنند.

به نظر ما اینطور نیست، «کلمه‌ی تامه خدا» یعنی حقیقتی که تمام حقایق گذشته را در بردارد. شما آن نوري هستيد که هزاران نور در دل او وجود دارد، حقیقت ابراهیم در امام حسین(ع) است، حقیقت موسی در امام حسین(ع) است، حقیقت عیسی در امام حسین(ع) است. ائمه ما جامع‌ تمام حقایق انبیاء گذشته هستند، لذا تمام خصوصيات آنها را دارند.

ما وقتی می‌گوئیم اینها افضل از انبياء هستند دلیل بسيار روشني دارد. چون اینها کلمه تامه خدا هستند. وارث یعنی آن حقیقتی که ابراهیم و موسي و عيسي داشته، در امام حسین جمع است. تمام آنها هست با یک اضافاتی.

ما اگر به «کلمه‌ی تامه» توجه پيدا نکنيم، در معناي این زیارت‌ها مي‌مانيم. آن را زیاد می‌خوانیم ولی معنایش را نمی‌فهمیم.

این روایت را در جلسه قبل هم خواندم برای بعضی خیلی تازگی داشت، با من تماس گرفتند و آدرس این روایت را خواستند، امیرالمؤمنین(علیه‌‌‌السلام) که همه حرفی را به هر کسی نمی‌زنند، به سلمان و اباذر فرمود: من کسی هستم که نوح را در کشتی به دستور خدا بردم. موجودی که کلمه‌ی تامه باشد محصور در زمان نیست. کجا هستند آن افراد جاهلی که می‌گویند امام حسین(ع) 1400 سال قبل کشته شده، پس چرا ما الآن عزاداری کنیم؟ این از روی جهل و نادانی و دور بودن از حقیقت امامت است. وقتی یک موجودی کلمه تامه خداوند شد، محدود به زمان و مکان نیست.

ما معتقدیم امام حسین(ع) و همه معصومين(عليهم السلام) نسبت به همه ما احاطه‌‌ی کامل دارند. وقتی ما باورمان باشد که امام(ع) کلمه تامه خداست، می‌گوئیم امام زمان(ع) در هر لحظه و آنی بر درون ما، قلب و فکر و عمل ما احاطه دارد و ما را می‌بیند.

امام خميني(رحمة الله عليه) می‌فرمود عالم محضر خداست در محضر خدا معصیت نکنیم، به همین استدلال که ائمه «کلمه تام خدا» هستند، علم به اعمال ما دارند. ببینید چقدر مسئله عمیق می‌شود.

اگر امامت را چنين معنا کنیم که امام يعني کسي که اگر دستوری داد بگوئیم چشم، سمعاً و طاعةً، اين خوب است. اما بايد فراتر از این رفت و گفت امامی که مکتب ما معنا می‌کند؛ آن حقیقتی است که خداوند بعد از رسول خدا در میان بشر قرار داده؛ وجود شريفي که کلمه‌‌ی تام خداست و احاطه بر جمیع افعال و امور همه‌ی بشر دارند، و خداوند هم به واسطه آنها امور عالم را تدبير مي‌فرمايد.

چرا وقتی خدای تبارک و تعالی می‌خواهد توبه‌ی آدم را قبول کند، آدم بايد اين کلمات الهي را واسطه بين خود و خدا قرار دهد؟ «فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِماتٍ فَتابَ عَلَيْه‏» در روایات دارد که به واسطه‌ی این خمسه‌ی طیبه، توبه‌ی آدم قبول شد.

آنچه امیرالمؤمنین(ع) به سلمان و ابوذر گفت همین مسئله کلمه تامه است که مي‌فرمايد: من کسی هستم که نوح را در کشتی به دستور خدا بردم، من یونس را به اذن خدا از شکم نهنگ خارج کردم.
وقتی کلمه‌‌ی تامه شدند به اراده الهي دست قدرت پروردگار شده و ید الله فی الأرض و فی السماء مي‌شوند. البته گاهی اوقات بعضی از افرادی که نمی‌توانند این بحث‌ها را هضم کنند می‌گویند اینها غلو و مبالغه است. نخیر مبالغه نیست. اینها چیزهایی است که در متون دین ما وجود دارد. عمر ما در شرف اتمام است و از آن خبر نداریم. این حقیقت اهلبيت(ع) است.
من به اذن خدا موسی را از دریا عبور دادم، من ابراهیم را از آتش نجات دادم، یعنی اگر ابراهیم از آتش نجات پیدا کرد، با توسل به حقیقت من است، حقیقت من آن کلمه‌ی تامه خداوند است.

قرآن را بخوانیم «قُلْ يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي رَسُولُ اللهِ إِلَيْكُمْ جَميعاً الَّذي لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ يُحْيي‏ وَ يُميتُ فَآمِنُوا بِاللهِ وَ رَسُولِهِ النَّبِيِّ الْأُمِّيِّ الَّذي يُؤْمِنُ بِاللهِ وَ كَلِماتِهِ وَ اتَّبِعُوهُ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُون‏»، تاکنون از این خبر داشتید؟ یکی از چیزهایی که ایمان به آن واجب است، ایمان به کلمات خداست. کلمات خدا مصادیقی دارد؛ قرآن است، احکام و انبیاء است، اما مظهر تام کلمات خدا؛ ائمه معصومین(ع) هستند. قرآن می‌فرمایند به خدا و رسولش ایمان بیاورید، بعد می‌فرماید رسول، آن نبي أمّي است که ايمان به خدا و کلمات خدا آورده است. آن گروه سومی که باید به آن ایمان بیاورید «کلمات خدا» است، که رسول خدا به آنها ايمان آورده است.

اين چه حقيقتي است که قرآن مي‌فرمايد رسول‌خدا به آن ايمان آورده است؟

حال اگر ما به اين کلمه‌ی تامه خدا ايمان نداشته باشيم، ایمان‌مان ضعیف است. اين صریح آیه قرآن است. ایمان به کلمات تامه‌ی الهی واجب است و باید به اینها متوسل شویم. همین «فتلقی آدم من ربه کلمات» به این معناست که انسان اگر بخواهد تقرّب به خدا پیدا کند، راهی جز توسل به کلمات تامه خدا ندارد.

خیلی ساده و روشن عرض کنم، آيا کسی بدون امامت می‌تواند به خدا تقرّب پیدا کند؟ هرگز. اینها کلمه تام خدا هستند. شما چطور می‌خواهید به خدا تقرب پیدا کنید، بدون اینکه معرفت به کلمه‌ی تام خدا داشته باشید، نمی‌شود. تا انسان معرفت به امام پیدا نکند، فکر و قلب و ذهنش را با او آشنا نکند امکان ندارد تقرب به خدا پیدا کند.

وقتی ما علم به این موضوع پیدا کنیم، چقدر از سوال‌هاي ما حل می‌شود. اينکه در زیارتها می‌خوانیم «اللَّهُمَّ إِنِّي أَتَقَرَّبُ إِلَيْكَ . . . بِالْمُوَالاةِ لِنَبِيِّكَ وَ آلِ نَبِيِّكَ عَلَيْهِمُ السَّلَام»، یعنی راه تقرب به خدا همین است. انسان اگر بخواهد تکامل در این دنیا پیدا کند، راه تکامل فقط شناخت امامت، اين کلمه‌ی تام الهی و نزدیک شدن به این کلمه تام است، راه دیگری ندارد. هر چه انسان نماز بخواند و روزه بگيرد فايده ندارد.

شما ديديد این علمای از خدا بی‌خبر سعودی را که حافظ قرآن هستند، مراقب بر نمازهای اول وقت هستند، اما چطور حاضرند فتوا بدهند کودک‌های یمنی، زنها و انسان‌های بی‌گناه کشته شوند. چرا؟ برای اینکه اینها از حقیقت امامت دور هستند. تمام مشکل اینها در مسئله‌ی امامت است.
 
ما بايد این حدیث لوح را دائم بخوانیم، که خداوند مي‌فرمايد: من کلمه‌ی تامه خودم را در حسین و اولاد حسین قرار دادم، اینها مظهر تام خدا شدند و کلمه تام خدای تبارک و تعالی هستند. به نظر من اين یکی از واژه‌های بسیار مقدس است که شیعه باید به آن افتخار کند. نباید شیعه‌گری را در اشک و یکسری از کارهای ظاهری خلاصه کنند، که البته اینها هم مقدمه است، کسی حق ندارد اینها را تخطئه و تضعیف کند، يا خداي ناکرده تحریف کند و تغییر بدهد، ولی در این نبايد خلاصه کنیم.ئ شیعه‌گری در این خلاصه نمی‌شود. هزاران عالم سنی بنشینند در کنار یک شیعه، قدرت درک مطالب اعتقادی شیعه را اصلاً ندارند، چه برسد به اینکه بخواهند به آن ایمان بیاورند.

به برکت ائمه(علیهم السلام) این عنایت به ما شيعيان شده و یک مقداری از این حقایق را به ما نشان داده‌اند.

امیرالمؤمنین(ع) فرمود من ابراهیم را از آتش نجات دادم، من آن خضر دانشمندم که همراه موسی بودم، من معلم سلیمان بن داودم، من ذوالقرنین هستم، من قدرت خدا هستم. انسان وقتی مسائل را نمی‌فهمد، می‌گوید اینها مبالغه است، در حالی که اینها واقعیت است و اين بزرگواران به اراده و اذن خدا، به مقام کلمه‌ی تامه رسيده‌اند. یعنی یک موجودی که در طول حيات شريفش هیچ عیب، جهالت و گناهی در او وجود ندارد، تاریخ سراغ ندارد در مورد یک امام از ائمه ما خطا يا گناهی ثبت شده باشد، تاریخ سراغ ندارد از کسی از آنها سؤالی شده باشد و نتوانسته باشند جواب آن‌را بدهند، اين کلام «سلونی قبل أن تفقدونی» اختصاص به امیرالمؤمنین نداشت، بلکه همه‌ی ائمه(ع) همینطور بودند.

تاریخ سراغ ندارد که در اینها نقصی وجود داشته باشد، تاریخ سراغ ندارد که اینها پیش کسی درس خوانده باشند، تمام علمای اهل‌سنت اساتیدشان مشخص است، احمد بن حنبل، ابوحنیفه و مالک و شافعی تمام استادها و مدارس‌شان مشخص است، اما در کجای تاریخ آمده که امام صادق(ع) پیش کسی یک دقیقه نشسته باشد تا چیزی را از او یاد بگیرد؟ برای اينکه اینها کلمه تام خدا هستند.

در ادامه حديث امیرالمؤمنین(ع) کلامي مي‌فرمايند که بعضی از آیات قرآن هم مؤید این جمله است، فرمود: من محمّدم و محمد من است. وقتی خدا این وجودات را کلمه تام خود قرار دهد، در این انسان‌ها دیگر اختلافی وجود ندارد. شما در کلمات ائمه ما(علیهم السلام) نمی‌توانید دو کلام پیدا کنید که مخالف هم باشند، بگویید امیرالمؤمنین این را و امام رضا(ع) آن را فرموده و اینها با هم مختلف هستند و با هم جمع نمی‌شوند. چنین چیزی نمی‌شود، چون اينها به یک منبع واحد متصل هستند. لذا هيچ اختلافي بين آنها مشاهده نمي‌شود.

حالا در قیام امام حسین(ع) که کلمه تام خداست، جای سؤال وجود ندارد. معنا ندارد بپرسیم چرا؟ چون این کلمه تام خداست و هر چه انجام داده به اذن و اراده خدا انجام داده. اینطور نبوده که بگوئیم امام حسین(ع) می‌توانست این کار را بکند و یا نکند.

یک سؤال: ‌امام حسین می‌توانست کربلا نرود؟! البته در بعضی روایات داریم که او اختيار داشت و می‌توانست اختيار نکند و به این درجه نرسد، ولی به مقتضای کلمه تام بودن اختیار کرد، تا تجلي بخش تامه اسماء و صفات الهي باشد.

در آن قضیه پیامبر(ص) به أم سلمه فرمود من می‌خواهم بروم داخل اتاق و هیچ کس نیاید.
پیامبر(ص) تشریف بردند داخل اتاق و امام حسین(ع) کودکی بود و دوید داخل اتاق رفت و أم سلمه نتوانست از او ممانعت کند. بعد از چند لحظه داخل اتاق رفت و ‌دید امام حسین(ع) روی سینه پیامبر خوابیده و پیامبر مشغول گریه است.
عرض کرد یا رسول الله! چرا گریه می‌کنید؟ فرمود: أم سلمه جبرئیل به من خبر داد که این فرزند تو به دست امت تو کشته خواهد شد.
ام سلمه دید یک چیزی در دست مبارک پیامبر هست. پرسید این چیست؟ پیامبر فرمود این همان خاکی است که فرزندم روی آن شهید خواهد شد. این را نگه دار و هر روزی که دیدی این خاک تبدیل به خون شده، بدان آن روز فرزند من کشته شده است.

شاید تا اینجا را غالباً شنیده باشید. اما روايت اين اضافه را هم دارد: أم سلمه عرض کرد «يَا رَسُولَ اللهِ سَلِ اللهَ أَنْ يَدْفَعَ ذَلِكَ عَنْهُ»، از خدا بخواه این بلا را از فرزند تو دفع کند و گرفتار این بلا نشود.
پیامبر فرمود «قَدْ فَعَلْتُ فَأَوْحَى اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَيَّ أَنَّ لَهُ دَرَجَةً لَا يَنَالُهَا أَحَدٌ مِنَ الْمَخْلُوقِينَ»؛ پیامبر فرمود به خدا عرض کردم این بلا را از حسین من دور کن، خدا فرمود این فرزند تو درجه‌ای دارد که هیچ کسی از بشر به پاي او نمی‌رسد.
«وَ أَنَّ لَهُ شِيعَةً يَشْفَعُونَ فَيُشَفَّعُونَ» این هم بشارتی برای شيعيان حسين است، همان موقع خدا از طریق جبرئیل به پیامبر فرمود این حسین تو شیعیانی و عزاداراني دارد که شفاعت مي‌کنند، یعنی یکی از کسانی که روز قیامت مقام شفاعت را دارد، شيعه و عزادار امام حسین(ع) است، یعنی عزادار امام حسین(ع) خودش یک عنوان است.

قرآن شفیع است، خدای تبارک و تعالی شفیع است، شهید شفیع است، عالم و مؤمن شفیع است، اما یک عنوان هم خدا به برکت امام حسین(ع) می‌فرماید عزادار امام حسین، شفیع است و شفاعتشان هم قبول می‌شود.

خدا به رسول خودش جواب می‌دهد که رسول من فرزند تو مقامی دارد که به غیر از شهادت نمی‌شود به این مقام برسد. عزاداران و شیعیانش شفاعت می‌کنند و شفاعتشان هم قبول می‌شود و بعد فرمود «وَ أَنَّ الْمَهْدِيَّ مِنْ وُلْدِهِ فَطُوبَى لِمَنْ كَانَ مِنْ أَوْلِيَاءِ الْحُسَيْنِ وَ شِيعَتِهِ هُمْ وَ اللهِ الْفَائِزُونَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ»؛ مهدی از اولاد او است. حال اين یا کلام رسول خدا یا کلام خودِ خداست، هر دو احتمال وجود دارد.

سپس خدا مي‌فرمايد خوشا برحال دوستان و شيعيان حسين. بخدا قسم آنها روز قيامت رستگار هستند. قدر عزاداری‌ها را بدانید، قدر امامت را بدانید.

والسلام عليکم ورحمة الله وبرکاته



برچسب ها :

امامت موسسه بوي سيب امام حسين امام حسين کلمه تام خدا شناخت امامت وارث انبياء