سخنرانی حجة الاسلام و المسلمين نظري منفرد(زيد عزه) به مناسبت فاطمیه، در دفتر آیت الله العظمی فاضل لنکرانی(قده)

۱۲ فروردین ۱۳۹۲

۱۵:۰۹

۱۱,۵۸۲

خلاصه خبر :
موقعیت و جایگاه حضرت زهرا(سلام الله علیها)
بررسی مسائل و شبهات پیرامون شهادت حضرت زهرا(سلام الله علیها)
آخرین رویداد ها

سخنرانی حجة الاسلام و المسلمين نظري منفرد(زيد عزه) به مناسبت فاطمیه، در دفتر آیت الله العظمی فاضل لنکرانی(قده)

سخنرانی حجة الاسلام و المسلمين نظري منفرد(زيد عزه) به مناسبت فاطمیه، در دفتر آیت الله العظمی فاضل لنکرانی(قده)

متن سخنرانی حجة الاسلام و المسلمين نظري منفرد(زيد عزه) در دفتر آیت الله العظمی فاضل لنکرانی(قده)

جلسه اول - دهه اول فاطميه ـ 3 / 1 / 92

«جایگاه حضرت فاطمه زهرا(سلام الله عليها)»

بسم الله الرحمن الرحيم الحمدلله الذي جعل الحمد مفتاحاً لذکره و سببا للمزيد من فضله و دليلاً علي آلائه و عظمته ثم الصلاة و السلام علي سيدنا و نبينا أبي القاسم محمد صلّي الله عليه و علي أهل بيته الطيبين الطاهرين المعصومين المکرمين و اللعنة الدائمة علي أعدائهم أجمعين إلي يوم الدين

«عن رسول الله(ص): أما ترضين أن تکوني سيدة نساء العالمين»


ايام فاطميه‌ي امسال مصادف شده با عيد نوروز و ما شهادت بي‌بي حضرت زهرا(سلام الله عليها) را با هر مناسبتي برخورد کند بايستي إحياء کنيم. اين يک وظيفه‌ي بزرگي بر عهده‌ي ماست. چون تلاش‌هاي حضرت زهرا(سلام الله عليها) و مصائبي که بر آن بزرگوار وارد شده، اينها بود که خط صحيح رسالت را براي نسل‌هاي امروز ترسيم کرد که در چه مسيري حرکت کند و از چه کسي پيروي کند؟

در اين جلسه‌ي سنواتي که هر سال به برکت توصيه‌ي آن مرجع بزرگوار حضرت آيت الله العظمي فاضل(قده) که ايام فاطميه و ايام عاشورا مراسم سوگواري در دفترشان منعقد باشد، من به نظرم رسيد امروز راجع به جايگاه حضرت زهرا(سلام الله عليها) بحث کنيم، که چه جايگاهي دارد؟ اول بايد حضرت زهرا(س) را از نظر موقعيت و جايگاه بشناسيم.

فاصله‌ي ما با عصر حضرت زهرا(س) 14 قرن است. الآن 1423 سال است که حضرت صديقه طاهره(سلام الله عليها) به شهادت رسيده‌‌اند. ما چطور اطلاع پيدا کنيم که حضرت زهرا(سلام الله عليها) داراي چه جايگاهي و موقعيتي است؟

عرض مي‌کنيم ما از دو راه مي‌توانيم بفهميم. يکي از راه احاديث و فرمايشات رسول خداست، آن فرمايشاتي که قطعي و مسلم است، آن هم نه از نظر ما(شيعه)، که بگويند اينها مربوط به شماست. بلکه آن مطالبي که فريقين روي آن صحّه گذاشته‌‌اند و پذيرفته‌‌اند که اين سخن را رسول بزرگوار اسلام(ص) فرموده است. اين يکي از طُرُق براي رسيدن به شخصيت حضرت زهرا(س) است.

اجمالاً اين نکته را داخل پرانتز عرض کنم که از روايات استفاده مي‌شود حضرت صديقه طاهره زهرا(سلام الله عليها)؛ «ليلة القدر» است و «ليلة القدر» در ميان شبهاي سال نامعلوم است، اما شبي است که «خيرٌ من ألفِ شَهرٍ».

«ألف شهر» يعني يک عمر، يعني 84 سال يک طرف و يک شب يک طرف. از فاطمه زهرا(س) به «ليلة القدر» تعبير شده است، چون هم مجهول است قبرش و هم مجهول است مصائبش، همه‌ي اينها مجهول است، «وَ كَمْ مِنْ غَلِيلٍ مُعْتَلِجٍ بِصَدْرِهَا لَمْ تَجِدْ إِلَى بَثِّهِ سَبِيلا وَ سَتَقُولُ وَ يَحْكُمُ اللَّهُ وَ هُوَ خَيْرُ الْحاكِمينَ» اين نص فرمايش أميرالمؤمنين است که حضرت زهرا(سلام الله عليها) مصائبش را کسي پيدا نکرد بازگو کند، آن ستم‌هايي که به اين بانوي مخدّره وارد کرد.

بنابراين؛ يکي بيان آن آثار از رسول خدا(ص) است، و يکي هم آنچه که در کتب تاريخ فريقين از مسائل مربوط به حضرت زهرا(س) غير از روايات نقل کرده‌‌اند و يکي هم نسب حضرت زهراست. اينها چيزهايي است که ما مي‌توانيم برسيم، نه به گمان و ظن و تخمين.

يکي از آن مسائل؛ اين روايت است؛ که هم بخاري نقل کرده، و هم مسلم نقل کرده است. اگر يک روايتي در اين دو کتاب باشد، از نظر عامه قطعي است، گرچه در بخاري هم باشد قطعي است، اما اگر در صحيح بخاري و صحيح مسلم باشد از نظر عامه مي‌گويند «مما اتفق عليه الشيخان»، يعني مسلم و بخاري. ترمذي هم نقل کرده، ابن عبدالبر هم در استيعاب نقل کرده و وقتی انسان به کتب اهل عامه مراجعه مي‌کند این روايت خيلي زياد در مصادر دسته اولي آنها آمده است. من نخواستم مصادر خودمان را عرض کنم. آنها در مصادر دسته‌اولشان مسلم گرفته‌‌اند که اينها رواياتي است که «صدر عن رسول الله»؛ احاديثي که پيامبر(ص) فرموده.

من بخش آخر اين حديث را خواندم، اجازه دهيد تمام حديث را بخوانم تا معلوم شود که شأن نزول حديث چه بوده و از اين حديث به کجا مي‌رسيم؟ برداشت ما چيست و پيامبر(ص) چه نکته‌ي مهمي را بيان کرده است؟

فراموش نکنيم که پيامبر خدا(ص) فرزندان ديگري داشتند، دختران ديگري داشتند يا نداشتند، فرزند دختران، هم دختران پيامبر بودند، اما اينطور تعابير درباره آنها نرسيده است.

حديث را از صحيح بخاري نقل مي‌کنم؛ بخاري حديث را از عايشه نقل مي‌کند، عايشه مي‌گويد ما زنان پيامبر تمام‌مان خدمت پيامبر(ص) نشسته بوديم، نگاه کرديم ديديم فاطمه(سلام الله عليها) مي‌آيد، «كنّ أزواج النّبيّ(ص) عنده لا يغادر منهنّ واحدة، فأقبلت فاطمة تمشي ما تخطي مشيتها من مشية النّبيّ صلى اللّه عليه و آله شيئا»؛ اينها همه‌اش در روايت هست، يعني گام‌هايي که فاطمه‌ي زهرا برمي‌دارد همانند پيامبر است.

دو تا از ويژگي‌هاي حضرت رسول(ص) در فاطمه زهرا(س) بوده، يکي سخن گفتن حضرت زهراست و يکي هم راه رفتن حضرت زهراست، که شبيه پيغمبر بود. وقتي آمدند به مسجد ايراد خطبه کنند، به مجرّدي که در فضای مسجد اين جوهره‌ي صدا از دهان مبارک حضرت زهرا بيرون آمد، يک مرتبه گريه همه جا را فرا گرفت، صدا صداي رسول خداست.

ايشان مي‌گويد فاطمه‌ي زهرا آمد، «أجلسها عن يمينه»، پيامبر خدا(ص) فاطمه زهرا را طرف راست خودش نشاند، حالا زن‌ها همه نشسته‌اند. «فسارّها»؛ يک چيزي را به صورت سرّی به حضرت زهرا فرمود. «فَبَکَت»، ديدند حضرت زهرا شروع کرد به گريه کردن. «ثم سارها ثانية فضحکت»؛ ديدم بار دوم پيغمبر خدا با فاطمه چيزي را به طور سرّ و پنهاني فرمود و حضرت زهرا خنديد -خنديدن غير از مسرور شدن است-.

ايشان مي‌گويد من ميان زن‌هاي پيامبر از يک جرأتي برخوردار بودم - اين حالت هم که پيامبر با شخصي محرمانه صحبت کند بگريد و باز محرمانه صحبت کند و بخندد، انسان مي‌خواهد به اين سرّ پي ببرد-، مي‌‌گويد آمدم پيش حضرت زهرا(س) و گفتم پيامبر به شما چه فرمود؟

فرمود «ما کنتُ لاُفشِيَ سرّ رسول الله حتی قبض»، سرّ پيغمبر را فاش نمي‌کنم تا رسول خدا زنده است.

در برخي از تعبيرات(شايد بخاري هم اين را داشته باشد) فاطمه زهرا فرمود «إني لَبَذِرَة»، من يک زني که سر را فاش مي‌کند نيستم.

اين گذشت و پيامبر از دنيا رفت.
عايشه می‌‌گويد من مترصد بودم فرصتي به دست بيايد و آن مسئله را از حضرت زهرا سؤال کنم.
بعد از وفات رسول خدا(ص) از حضرت زهرا(س) سؤال کردم آن سرّي که پيامبر(ص) به شما فرمود چه بود؟

فرمودند: حالا که پدرم از دنيا رفته مي‌گويم. من کنار پدرم نشستم، پدرم رسول خدا به صورت پنهاني به من فرمود: قرآن هر سال يک مرتبه بر من عرضه مي‌شد، امسال قرآن دو مرتبه بر من عرضه شد «ما أري إلا دنوّ أجلي» اين را من نشانه‌ي نزديک بودن مرگم مي‌بينم. برای همين من گريستم.

رسول خدا(ص) نمي‌توانست گريه‌ي حضرت زهرا را ببيند. بعد که ديدند من گريستم بار دوم به من فرمودند «أما ترضين أن تکوني سيدة نساء المؤمنين»(من متن روايت بخاري را عرض مي‌کنم، بعد اختلاف نسخ را عرض خواهم کرد)؛ آيا فاطمه تو خشنود نمي‌شوي که سيد زنان مؤمنان باشي؟ در نسخه ديگر آمده؛ «سيدة نساء هذه الامة». در نسخه‌ي سوم که ابن عبدالبر در استيعاب نقل مي‌کند «أما ترضين أن تکوني سيدة نساء العالمين». برای همين من خنديدم و پيامبر فرمود پس صبر کن و شکيبايي پيشه کن. اين فرمايش رسول خداست.

حالا چه «سيدة نساء المؤمنين» باشد، چه «سيدة نساء هذه الامة» باشد و چه «سيدة نساء العالمين» باشد هيچ تفاوتي نمي‌کند! اجازه دهيد من اين تفاوت نکردن را هم عرض کنم تا اين معما حل شود.

اما اگر «سيدة نساء العالمين» باشد روشن است، حضرت زهرا از همه‌ي زنهاي عالم بالاتر است. اگر «سيدة نساء الامة» باشد، امت پيغمبر، أفضل عالم است و حضرت زهرا أفضل زنهاي امت‌هاست. و اگر «سيدة نساء المؤمنين» باشد باز هم همينطور است، مؤمنين اين امت، افضل مؤمنين هستند و فاطمه‌ي زهرا(سلام الله عليها) هم أفضل همه‌ي زنها حتي مريم است.

ولکن نکته‌ي جالبي که اينجا هم سيوطي، هم سُبکي، هم مِغريزي و هم ديگران به آن تصريح کردند این است که اينها مي‌گويند بدون ترديد حضرت زهرا از مريم کبري و از هر زني در عالم بالاتر و برتر است. نه به خاطر اين حديث، -اين حديث به جاي خود و از اين حديث همين معنا استفاده مي‌شود، چه سيدة نساء الامة باشد چه سيدة نساء العالمين يا مؤمنين باشد، اين معنا از آن استفاده مي‌شود، اما اينهايي که عرض شد از بزرگان عامه هستند و اينها اعتقادشان اين است که حضرت زهرا برترين زنان عالم است- جهتش این است که پيغمبر خدا فرمود «فاطمةُ بضعةٌ منّي» و رسول خدا أفضل همه‌ي خلق است، فاطمه زهرا هم پاره‌ي تن اوست، لذا حضرت زهرا برترين زنان عالم است و عامه هم اين را مي‌دانند.

اينها را من در اين جلسه عرض کردم تا اينکه گاهي در اين کلمات و کتاب‌هاي عامه براي اينکه عايشه را بزرگ کنند يا بعضي از زن‌هاي ديگر را بزرگ کنند، يک کسي را در کنار حضرت صديقه طاهره(س) بتراشند، بخواهند آن عظمت و منزلت حضرت زهرا(سلام الله عليها) را از آن بکاهند، اين امکان ندارد.

اين حديث با اين سندش را ملاحظه مي‌کنيد، که در کتابهای دست اول عامه است، که البته بيشتر از اين است، همه‌ي مصادرش را من ديدم، و با اين بياني که شد پيغمبر خدا جايگاه حضرت زهرا(سلام الله عليها) را مشخص مي‌کند که حضرت زهرا داراي چه جايگاهي است.

يعني ما دو الگوي منحصر به فرد در جهان خلقت داريم؛ يک مرد و يک زن. آن الگوي منحصر به فرد مرد در جهان خلقت که ثاني ندارد؛ «رسول خدا(ص)» است و آن الگوي منحصر به فردي که در ميان بانوان کپي و نظير ندارد؛ «حضرت زهرا(سلام الله عليها)» است. اين جايگاه حضرت زهرا(سلام الله عليها) بر اساس فرمايش پيامبر است.

و اما از طرُق ديگر اگر ما بخواهيم مسأله را مورد دقّت قرار دهيم؛ طبيعتاً يک فرصت ديگري را مي‌طلبد. بقيه‌ي مطالب را براي جلسه‌ي بعد می‌‌گذاريم، که به عرض خواهم رساند شعاع درک ما نمي‌تواند حضرت زهرارا واقعاً درک کند، بلکه آن مقداري که مي‌فهميم به اندازه‌ي خودمان است، و إلا «سميت فاطمة فاطمة لأن الناس فطموا عن کنه معرفتها»؛ يعني جدا شدند، «فطم» به معناي «قطع» است، «فطموا عن کُنه معرفتها»، نمي‌شود به معرفت حضرت زهرا پي برد. اما همين مقداري که درک ما مي‌تواند برسد و درک کند مطالبی عرض می‌‌کنيم. و إلا حضرت زهرا را کسي نشناخت جز رسول خدا و جز أميرالمؤمنين(سلام الله عليهما) و همينطور فرزندان حضرت زهرا.

ما نمي‌توانيم آن عظمت و جلالتي که حضرت زهرا(سلام الله عليها) روز قيامت دارد و روايتش هم روايتي است که عامه و خاصه مي‌گويند روايت صحيحه است، وقتي فرداي قيامت به محشر مي‌آيد، آنجايي که ديگر دل در دل کسي نمانده، فاطمه روز قيامت مي‌ايستد و خداي متعال آن عظمت و بزرگواري و اجازه را به حضرت زهرا(سلام الله عليها) مي‌دهد.

اميدواريم بتوانيم در اين ايام فاطميه يک ترسيمي ولو به اندازه‌اي که خودمان فهميديم و درک کرديم از اين بانوي مکرّمه‌اي که ظلم زياد به او شد، درک کنيم. اما اين ظلم‌ها نتيجه بخشيد و راه صحيحي که ما بايستي امروز آن راه صحيح را طي کنيم آن را به برکت حضرت زهرا شناختيم، حقيقت امر اين است. احاديث به جاي خود، چون فاطمه زهرا، معصومه است و داراي مقام عصمت است. عصمت است که به روش و قول انسان، به عمل و موضع‌گيري انسان معنا مي‌دهد. لذا با هر کسي حضرت زهرا(س) دشمن است، ما دشمنيم، چون او معصوم است. هر کسي را حمايت کرده ما حامي هستيم، چون معصوم است.

السّلام عليکِ يا بنت رسول الله
عصمتش حاجب وهم است و مرا نيست رهي        که سوي دفتر مدحش بنمايم نگهي
هجده ساله مهي بعد پيمبر دو مهي        ماند باقي و چها ديد نه جرم و گنهي
بر در خانه‌ي او آتش بيداد  زدند        تيشه بر ريشه‌ي اسلام زبنياد زدند
بود بي‌طاقت و بي‌تاب زهجران پدر        دشمنش درب سرا سوخت چو افروخت شرر
پهلويش را بشکستند چو از تخته‌ي در        محسنش سقط شد و کرد روي خاک مقرّ
اين همان طفل صغير است که يوم سُئِلَت        عرش را گيرد و گويد به چه جرمي قُتِلَت
گر بپرسي که چه شد باعث بيماري او        لگد و تخته در هر دو شکستش پهلو
تازيانه بزدش قنفذ و خستش بازو        نيلي از سيلي بيداد عدو گشتش رو
عَلِم الله چه شرر بر جگر فاطمه بود        که شرار جگرش آتش جان همه بود

هنوز آب غسل پيامبر(ص) خشک نشده بود، آمدند در خانه‌‌ای که جبرئيل بدون اذن وارد نمی‌‌شد، خانه‌‌ای که ماهها پيامبرخدا(ص) می‌‌آمد می‌‌‌ايستاد سلام می‌‌کرد، فاطمه زهرا آمد پشت در، همين که احساس کردند فاطمه پشت در است، آنچنان در را فشار دادند، صدای ناله زهرا بلند شد «بابا يا رسول الله ببين با  دخترت چه کردند؟!!»
الباب و الجدار و الدماء        شهود صدق ما به خفاء

سخنرانی حجة الاسلام و المسلمين نظري منفرد(زيد عزه) به مناسبت فاطمیه، در دفتر آیت الله العظمی فاضل لنکرانی(قده)


متن سخنرانی حجة الاسلام و المسلمين نظري منفرد(زيد عزه) در دفتر آیت الله العظمی فاضل لنکرانی(قده)

جلسه دوم- دهه اول فاطميه ـ 4 / 1 / 92


«ظلمهای به حضرت زهرا(س) در منابع اهل سنّت»

بسم الله الرحمن الرحيم الحمدلله الذي جعل الحمد مفتاحاً لذکره و سببا للمزيد من فضله و دليلاً علي آلائه و عظمته ثم الصلاة و السلام علي سيدنا و نبينا أبي القاسم محمد صلّي الله عليه و علي أهل بيته الطيبين الطاهرين المعصومين المکرمين و اللعنة الدائمة علي أعدائهم أجمعين إلي يوم الدين


قال الله العظيم في کتابه: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُيُوتَ النَّبِيِّ إِلاَّ أَنْ يُؤْذَنَ لَكُمْ».

يکي از مسائلي که در ايام فاطميه مناسب بلکه لازم است به آن پرداخته شود و براي مردم تبيين گردد؛ خصوصاً نسل جوان ما که در برابر سيل شبهات و مسائلي است که اين مسائل در راستاي تضعيف اعتقادات آنها نسبت به اهل‌بيت و مبرّا کردن کساني است که در سقيفه برابر اهل‌بيت(عليهم صلوات الله) ايستادند، اين است که ما مسائل مربوط به حضرت زهرا(سلام الله عليها) را مستدل براي مردم بيان کنيم. من حالا سرفصلها را عرض مي‌کنم ببينيد که اين سرفصلها چه هستند و راه اثبات اينها چيست؟

يکي از آن سرفصلها؛ «هجوم به بيت حضرت زهرا(س)» است. يک عده‌اي از وهابي‌ها و عامه، امروز اين را انکار مي‌کنند و مي‌گويند چنين چيزي نبوده. اين يک مسئله است که بايد به آن پرداخته شود.

بعد از هجمه‌ي به بيت حضرت زهرا(سلام الله عليها)، «ورود به خانه‌ي حضرت زهرا(س)» است. آيا اين واقع شده يا نه؟ آيا استيذاني در کار بوده يا بدون اجازه وارد خانه حضرت زهرا(س) شدند.

مسئله‌ ديگر؛ «مسئله‌ي إحراق بيت» است، که اينها خانه‌ي حضرت زهرا را سوزاندند يا نه؟

مسئله ديگر؛ «مورد ضرب و شتم قرار دادن حضرت زهرا(س)» است، که آيا اينها حضرت زهرا را مورد ضرب و شتم قرار دادند يا خير؟

مسئله ديگر؛ «شهادت حضرت محسن» است، که آيا فرزند حضرت زهرا(س) شهيد شد؟ در مصادر اين مطلب آمده، آيا عامه مي‌توانند اين را انکار کنند يا نه؟

مسئله ديگر؛ «اخراج اميرالمؤمنين(سلام الله عليه) براي گرفتن بيعت به زور» است، آيا اين مسئله اتفاق افتاده يا نه؟ و دهها مسئله‌ي ديگر.

ما هنگامي فاطميه را احيا خواهيم کرد، که اين مسائل را نه مستند به کتب خودمان(چون اگر اينها استناد به کتب ما داشته باشد مي‌گويند شما اينها را درست کرديد)، بلکه مستند به مصادر دسته اول عامه، آنهايي که از نظر خود آنها در وثاقتشان هيچ ترديدي نيست، با استناد به مصادر آنها ببينيم که اين مسائل اتفاق افتاده يا نه؟ و إلا از نظر شيعه که مسئله روشن است.

ما براي اينکه اين شبهات را پاسخ دهيم، که نسل جوان ما که گاهي توجه به اين مسائل ندارند، گاهي استبعاد مي‌کنند که اينها اصحاب رسول خدا هستند، چطور مي‌شود اصحاب رسول خدا اين کارها را بکنند و گاهي هم يک مبرّري هم درست مي‌کنند مي‌گويند اگر اين کارها انجام شده، اينها در راستاي صلاح اسلام و مسلمين بوده، اما نه آنطوري که شما مي‌گوئيد، اين مسائل بايستي باز شود و اگر اين مسائل باز شد با توجه به بحثي که در جلسه قبل داشتيم و آن اينکه بر اساس مصادر دسته اول عامه مثل بخاري، مسلم و ديگر کتاب‌ها، «فاطمه زهرا(س) سيدة النساء است»، يعني هيچ زني از نظر عظمت به او نمي‌رسد، همانطوري که هيچ مردي از نظر عظمت، به رسول خدا نمي‌رسد.

اين مسائل بايستي اين روزها مطرح شود و جايش هست. اگر گاهی در اين مسائل تکرار هم باشد، بالأخره يادآوری است. ما بايستي يادآوري کنيم تا اينکه اين فاطميه که چهارده قرن است با آن فداکاري و ايثاري که حضرت زهرا(سلام الله عليها) کردند و آن صبر و استقامتي که اميرالمؤمنين(سلام الله عليه) از خود به خرج داد، راه صحيح و مستقيم را براي ما ترسيم کردند که چه کنيم، زنده بماند.

بايد بدانيم آيا اين حرفهايي که اينها بعد از اين درست کردند براي اينکه مطلب را براي يک عده‌اي گم کنند، يک عده هم اصلا نمي‌دانند، چون خيلي از عامه اهل روايتند نه اهل درايت، يا امام هستند مثل بخاري، يا حاکم هستند مثل مستدرک، يا حافظ‌اند مثل خطيب بغدادي و امثال ذلک، مي‌گويند فلاني دويست هزار، پانصد هزار روايت نقل کرده، ولي اين رواياتي که نقل شده مضمونش چيست و چه پيامي دارد؟ پيامبر خدا(ص) اينها را بيان کرده که ما در يک سي‌دي کنيم و بگوئيم پيامبر(ص) يک ميليون حديث نقل کرده؟ يا اين احاديث، دستور العمل زندگي ماست؟ اينها مسائلي است که براي هدايت ما و تبيين راه و مسيري که ما بايستي در زندگي اتخاذ کنيم. بنابراين إن شاء الله در اين چند روز به اين مسائل خواهيم پرداخت.

اولين مسئله؛ «هجمه‌ي به بيت حضرت زهرا(س)» است. آيا اين هجوم صورت گرفته يا نه؟

خداوند متعال در سوره مبارکه احزاب تصريح دارند و نهي مي‌کنند «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُيُوتَ النَّبِيِّ إِلاَّ أَنْ يُؤْذَنَ لَكُمْ»، مؤمنين وارد خانه‌هاي رسول خدا نشويد، مگر اينکه به شما اذن داده شود. اين قرآن است و سند نمي‌خواهد. از نظر دلالت هم يک دلالت روشني دارد، که نهي از ورود به بيوت رسول خداست، مگر استيذاني باشد، صاحب البيت اجازه بدهد.

اين تخصيص، ويژگي‌اي دارد و إلا شما و من هم نمی‌‌توانيم بدون اجازه وارد خانه‌ي هيچ کس بشويم، در آيات ديگر سوره مبارکه نور، سوره مبارکه احزاب را ملاحظه بفرماييد انسان نمي‌تواند بدون اجازه وارد خانه کسي بشود مگر به او اجازه به او بدهند «وَ إِنْ قيلَ لَكُمُ ارْجِعُوا فَارْجِعُوا» اگر گفتند برگرديد و داخل نشويد نبايد انسان داخل شود! اينکه خداوند متعال تخصيص مي‌زند و تعلق نهي پروردگار خصوصاً نسبت به بيوت رسول خدا(ص)، معلوم مي‌شود آنجا از يک شدّت بيشتري برخوردار است، که اين در حقيقت خاصّ بعد از عام است، يعني انسان عموماً نبايد وارد خانه‌ي ديگري شود، خصوص رسول خدا را قرآن مجيد تصريح مي‌کند که «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُيُوتَ النَّبِيِّ إِلاَّ أَنْ يُؤْذَنَ لَكُمْ». اين يک مطلب.

مطلب ديگر؛ آيا بيت حضرت زهرا(س)، بيت پيغمبر است يا نه؟

اين نياز دارد که انسان به تاريخ مراجعه کند. مستحضريد خانه‌اي که حضرت زهرا(س) داشتند، بر اساس سندهاي مسلّم تاريخي، از همين بيوت رسول خداست، يعني بيت پيغمبر است.

وقتي قرار شد اميرالمؤمنين(ع) مراسم زفافشان انجام شود، يکي از بيوت پيغمبر(که اينها نُه تا حجره بوده)، در اختيار اميرالمؤمنين(سلام الله عليها) گرفت.

سمهودي(که حنفي است) در «وفاء الوفاء» مي‌گويد: اين بيت، يعنی بيت حضرت زهرا(سلام الله عليها) چسبيده بوده به بيت عايشه. بيت عايشه يک روزنه‌اي داشته به بيت فاطمه زهرا(س)، که پيغمبر خدا دستور داده بودند که اين روزنه باشد که مستقيماً بتوانند احوال فاطمه‌ي زهرا و بچه‌هاي فاطمه را سؤال کنند، لازم نباشد از حجره بيرون بيايند، از همين جا بتوانند ارتباطشان را داشته باشند. يک روز فاطمه زهرا(سلام الله عليها) آمدند خدمت پيغمبر، رسول خدا ديدند حضرت زهرا خيلي گرفته هستند. فرمودند چرا پريشاني؟ عرض کرد: يا رسول الله! اين روزنه را ببنديد. فرمودند: چرا؟‌ عرض کرد: يا رسول الله نمي‌خواهم اين روزنه بين خانه همسر شما و خانه ما باشد. فرمودند: چرا؟ عرض کرد: يا رسول الله ايشان گاهي مي‌آيد استراق سمع مي‌کند.  لذا پيامبر خدا دستور دادند آن روزنه را گرفتند.

بيت حضرت زهرا(س) در ميان بيوت حضرت رسول و ازواج پيغمبر بوده و وقتي اين آيه شريفه نزد پيامبر تلاوت شد «في‏ بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فيهَا اسْمُهُ»؛ ابوبکر به رسول خدا عرض کرد يا رسول الله اين چه بيوتي است؟ فرمود بيت انبياء. عرض کرد: يا رسول الله «أشار إلي بيت فاطمة و قال» اين بيت هم از همان بيوت است؟ فرمودند: «نعم، هو من أفاضلها»؛ نه تنها از آن بيوت است بلکه از بهترين آن بيوت است.

بنابراين بر اثر آنچه که تاريخ شهادت مي‌دهد، حضرت زهرا(سلام الله عليها) که يک خانه‌اي آنجا درست نکرده بودند براي خودشان، ‌پيامبر خدا وقتي آمدند رفتند خانه ابوايوب انصاري شش ماه در آن خانه بودند تا اين حجرات و اين مسجد ساخته شد، بعد منتقل شدند.

زفاف حضرت امير و فاطمه زهرا(عليهماالسلام) سال دوم هجرت بوده، يعني يک سال و نيم بعد از اين ساختمان‌ها بوده، پس آن بيت، بيت رسول خدا بوده است. اين يک نکته که مقدمةً عرض کردم.

اما آيا اين هجمه صورت گرفته يا نه؟

ما اگر بخواهيم قضاوت و داوري کنيم و بگوئيم آري يا نه، نمی‌‌توان روي هواي نفس داوري کرد؟ بايد به مصادري مراجعه کرد که اگر ما ارائه کنيم ممکن است قبول نداشته باشند، مي‌گويند اين مصادر را ما قبول نداريم، ما به اين مصادر استناد نمي‌کنيم، بلکه به مصادري استناد مي‌کنيم که مال آنهاست و أصلاً از کتب شيعه هيچ بياني را راجع به اينکه «هجمه به خانه‌ي حضرت زهرا صورت گرفته يا نه؟» مطرح نمی‌‌کنيم.

يکي از آن مصادر کتاب «تاريخ الخلفاء» است که مشهور به «الأمامة و السياسة» مال ابن قطيبه‌ي دِينِوَري است. ايشان متوفاي 286 است، يعني معاصر با اوايل غيبت صغری اين کتاب نوشته شده و عصر حضرت عسکري(ع) را درک کرده و 26 سال بعد از امام عسکري(ع) فوت کرده است. کتابهای ديگرش «المعارف»، «عيون الأخبار» و کتابهای زياد ديگری است و از بزرگان عامه است.

او در جلد اول تاريخش تصريح مي‌کند: ابوبکر «تفقّد اقواماً تخلّفوا عن بيعته»؛ ديد يک عده‌اي با او بيعت نکردند، اينها را نيافت. عمر را خواست و گفت اينها چه کساني هستند؟ به او گفته شد جماعتي در خانه‌ي اميرالمؤمنين اجتماع کرده‌‌اند. عمر و يک عده‌اي حرکت کردند(جريان را مفصل حدود چهار صفحه بحث کرده)، آمد درب خانه‌ي حضرت امير(سلام الله عليه) ندا کرد گفت «أخرجوا»، بيرون بيائيد «و إلا لنحرقن البيت عليکم»، گفت من خانه را بر شما مي‌سوزانم.

زبير از خانه بيرون آمد در حالي که شمشيرش به دستش بود، پايش لغزيد و زمين خورد، چون زبير آدم شجاعي بود، پريدند شمشيرش را گرفتند و به سنگ زدند. اين يک نقل در مورد اين جريان، که مفصل است.

نقل دوم مال بَلاذُري است، که متوفاي 278 يا 279 است. صاحب کتاب انساب الاشراف، صاحب کتاب فتوح البلدان، بدون ترديد از ثقات عامه است. مرحوم سيد مرتضي(رحمة الله عليه) در شافي از بلاذري نقل مي‌کنند جريان هجمه‌ي به خانه حضرت زهرا(سلام الله عليها) را.

نقل سوم ابوالفداء صاحب تاريخ، ايشان در قرن هفتم بوده است، که حمله‌ي به بيت حضرت زهرا(س) را و همين ماجراهايي که شنيدند، نقل مي‌کند.

چهارم، طبري که متوفاي 310 است هنوز غيبت صغري تمام نشده بوده، صاحب «تاريخ الامم و الملوک» است همين ماجرا را با کمي عبارات مختلف نقل مي‌کند. ايشان مي‌گويد طلحه و زبير هر دو در خانه‌ي اميرالمؤمنين(ع) بودند. اين هم يکي از آن کساني است که نقل کردند.

از جمله کساني که جريان حمله به خانه حضرت زهرا را نقل کرده مسعودي است. مسعودي صاحب «مُرُوج الذَّهب» است، برخي گفتند مسعودي شيعه بوده است. اين کتاب «مروج الذهب» هيچ دلالت نمي‌کند که ايشان شيعه بوده، بلکه نمايانگر این است که از علماي عامه است لکن ثقه‌ي ثبتي است. مرحوم علامه اميني(رحمة الله عليه) در الغدير هر کجا مسعودي را ذکر مي‌کند ايشان را جزء علماي عامه ذکر مي‌کند. متوفاي 333 است، چون 332 اين کتاب مروج الذهب را نوشته، يا متوفاي 345 است، اختلافي است. صاحب کتاب «اخبار الزمان» و «مروج الذهب» و کتاب‌هاي ديگر است.

ايشان ماجراي هجوم به خانه حضرت زهرا را نقل کرده و جالب است يک نکته‌اي را ايشان از عُروة بن زبير نقل مي‌کند و آن این است که عبدالله بن زبير در مکه، محمد بن حنفيه و عبدالله بن عباس و يک گروهي از بني‌هاشم را در شعب عارم زنداني کرده بود و هيزم آورده بود مي‌گفت يا با من بيعت کنيد يا همه‌ شما را مي‌سوزانم. مختار يک گروهي را فرستاد و اينها را نجات داد.

به عُروة بن زبير گفتند که برادر تو اين کار زشت چه بود که در حرم خانه خدا مي‌خواست يک عده‌اي را بسوزاند که چرا با او بيعت نمي‌کنيد؟ ايشان نقل مي‌کند که عروة بن زبير عذر آورد و گفت همانطور که کاري که در مدينه کردند و چوب آوردند مي‌خواستند خانه‌ي حضرت زهرا(س) را بسوزاند براي إرهاب بود، آنها هم مي‌خواستند بني‌‌هاشم را بترسانند، لذا آنجا چوب آورده بود.‌ از اين نقل استفاده مي‌شود که براي سوزاندن، چوب هم آوردند. اين هم يک نقل. و همينطور نقل‌هاي ديگري که در اين رابطه هست.

اينها از قدما و مصادر دسته اول عامه در رابطه با هجمه است.

از همه‌ي اينها بگذريم. يک روايتي است که أخيراً يکي از بزرگان حوزه ما تمام رجالش را بررسي کرده تا مي‌رسد به ابوبکر، که ابوبکر هنگام مرگش گفت: «ثلاث فعلتهم و ليتنی لم أفعل، ليتنی لم أفتّش بيت فاطمة و لو أعلن علیّ الحرب»؛ من سه تا کار کردم که اي کاش نکرده بودم، اي کاش من درب خانه‌‌ی فاطمه را باز نکرده بودم و تفتيش نکرده بودم ولو با من اعلان جنگ مي‌شد.

مصادر خيلي بيشتر از اينهاست. در کتاب‌هاي متأخرين که بسيار است، من اين مصادر دسته اول را در رابطه با هجمه به بيت حضرت زهرا عرض کردم.

اگر يک انسان معاندي باشد، که با معاند کاري نداريم، معاند ممکن است قرآن را هم قبول نداشته باشد، ولي اينها کتبي است که مال عامه است، بزرگان و ثقات عامه نوشته‌اند و هيچ وصله‌ي تشيع هم به آنها نمي‌چسبد و نوشتند که به خانه حضرت زهرا(سلام الله عليها) هجمه صورت گرفته است.

حاربوا فاطما و قد فرض الله        على الخلق حبها و وِلاها
عصروها بالباب قَسرا الى أن        كَسَروا ضلعها و هَدّوا قُواها
ألجَئُوها الى الجدار فألقت         محسنا و هي تندب الطُهر طاها
دخلوا الدار و هي حَسرَى فقادوا       بِنِجاد الحُسام حَامِي حِماها
           
**************
دنبال حيدر مي‌‌دويد        از سينه‌‌اش خون مي‌‌چکيد
ميگفت با چشمان تر         درد دلش را با پدر
بابا ببين افسرده‌‌ام         سيلي ز دشمن خورده ‌ام
شد بازويم بابا کبود         اي کاش زهرا مرده بود

وارد خانه اميرالمؤمنين شدند از بعضي نقلها(مثل مسعودي) استفاده مي‌‌شود که بين در و ديوار محسن سقط شد، از عبارت نَظّام(از بزرگان عامه) استفاده مي‌‌‌شود که دومي لگد زد به شکم زهرا(س)، که باعث سقط محسن شد.

اليوم من إسقاط فاطمة محسنا         سقط الحسين عن الجواد صريعا

آن روزي که محسن إسقاط شد، حسين از بالاي اسب به روي زمين افتاد.


سخنرانی حجة الاسلام و المسلمين نظري منفرد(زيد عزه) به مناسبت فاطمیه، در دفتر آیت الله العظمی فاضل لنکرانی(قده)

متن سخنرانی حجة الاسلام و المسلمين نظري منفرد(زيد عزه) در دفتر آیت الله العظمی فاضل لنکرانی(قده)

جلسه سوم- دهه اول فاطميه ـ 5 / 1 / 92


«ظلمهای به حضرت زهرا(س) در منابع اهل سنّت»

بسم الله الرحمن الرحيم الحمد للّه الّذي إليه مصائرُ الخلق، و عواقبُ الأمر، نحمدُه على عظيمِ إحسانه، و نيّر برهانه، و نوامي فضله و امتنانه‏ ثم الصلاة و السلام علي سيدنا و نبينا أبي القاسم محمد صلّي الله عليه و علي أهل بيته الطيبين الطاهرين المعصومين المکرمين و اللعنة الدائمة علي أعدائهم أجمعين من الآن إلي قيام يوم الدين

عن رسول الله(ص): «لو کان الحُسن شخصاً لکان فاطمة(سلام الله عليها)، بل هی أعظم»


در جلسه قبل مسئله‌ي هجمه‌ي به بيت و اهانت به خانه‌ي حضرت صديقه طاهره زهرا(سلام الله عليها) را بر اساس مدارک عامه بيان کرديم و عرض شد هجوم به خانه‌ي حضرت زهرا(س)، بر اساس مصادر دسته اول عامه، يک امر مسلّم و قطعي است. آن مقداري که در رابطه با هجوم به خانه حضرت زهرا(س) من تتبع کرده بودم مصادر را ذکر کرديم.

اما مسائل ديگري باقي مانده که به دنبال همان مسئله‌ي هجوم خوب است مطرح شود و اينها را منقح کنيم.

يکي مسئله‌ي «إحراق بيت» است. چون گاهي برخی اين شبهه را القاء مي‌کنند و مي‌گويند چطور مي‌شود به خانه‌ي دختر پيامبر بعد از رسول خدا(ص) حمله کنند و در خانه را بسوزانند و وارد خانه شوند و اميرالمؤمنين(ع) را به آن شکل بيرون بياورند. شايد اين استبعاد براي يک عده‌اي هم چيزي باشد که بگويند بله، چطور مي‌شود بعد از وفات پيامبر بدون درنگ اقدام به چنين کاري کنند؟

لذا خوب است ما براي اينکه يک داوري و قضاوت درستي داشته باشيم به مصادر مراجعه کنيم.

من در جلسه‌ي قبل هم از مصادر دسته اول عامه، مثل کتاب «الامامة و السياسة» ابن قتيبه و ديگر مصادر، مطالبي را در اين راستا عرض کردم. امروز هم مسئله‌ي «إحراق بيت» را همينطور پي مي‌گيريم.

اما مسلئه‌ي احراق باز در مصادر عامه آمده، منتهي در مصادر عامه آنچه که در رابطه با مسئله‌ي احراق آمده، «آوردنِ آتش» است.

شايد أقدم مصادر؛ «بَلاذُري» است که در «أنساب الاشراف» نقل مي‌کند که آمدند در خانه‌ي حضرت زهرا(سلام الله عليها) و آتش آوردند. حضرت زهرا(سلام الله عليها) يکي از آنها را مخاطب قرار داد و فرمود «أتُحرِقُ دَاري»؟ مي‌خواهي خانه‌ي من را بسوزاني؟ گفت آري، سوزاندن خانه أقوي است از آنچه که پدر تو آورده است.

بلاذري حدود هشت سال قبل از ابن قتيبه فوت کرده، ابن قتيبه متوفاي 286 است و فوت ايشان 278 است.

از عبارت ابن قتيبه اينطور استفاده مي‌شود که می‌‌گويد: آتش را در خانه آوردند و گفت خانه را با اهلش می‌‌سوزانند، «قيل له يا اباحفص إن فيها فاطمة»، گفتند در اين خانه، فاطمه‌ی زهراست، تو مي‌خواهي خانه را با اهلش بسوزاني؟ گفت باشد، می‌‌سوزانم.

البته شنيدم در چاپ‌هاي مصر از بس ديدند اين بخش زشت است که اصحاب رسول خدا با دختر پيامبر در حالي که بدن مطهر پيامبر هنوز دفن نشده، به تعبير حضرت زهرا(سلام الله عليها) در خطبه‌شان مي‌فرمايند «هَذَا وَ الْعَهْدُ قَرِيبٌ وَ الْكَلْمُ رَحِيبٌ وَ الْجُرْحُ لَمَّا يَنْدَمِلْ وَ الرَّسُولُ لَمَّا يُقْبَر»، هنوز پيامبر به خاک سپرده نشده، چنين رفتاری با اهلبيت او کنند. در اين کتاب‌هاي چاپ جديد اين بخش‌ها را حذف کرده‌‌‌اند. حتي من شنيده‌ام در بخشي از اين کشورها لُجنه‌هايي تشکيل شده که در مناقبی که برای اهلبيت پيامبر نقل شده، تجديد نظري شود و آنها را حذف کنند. چرا که اين مناقب خيلي گوياست در اينکه امت اسلامي مسير درست را بيابد.

اگر کسي همين صحيح بخاري را که مال محمد بن اسماعيل بخاري است، کتابي است که اينها خيلی روي آن مانور مي‌دهند و أصحّ کتب مي‌دانند، براي صحيح بخاري ختم مي‌گيرند، اگر کسي واقعاً قسمت مناقب صحيح بخاري را، باب مناقب علي بن ابيطالب الهاشمي القرشي را بردارد مطالعه کند، سه چهار ورق بعد از مناقب ابي‌بکر است، مناقب ابي‌بکر را که مي‌خواهد نقل کند يک روايت هست و آن اينکه پيامبر خدا(ص) مي‌فرمايد «لو کنت متّخذاً خليلاً لا اتخذت أبابکر»، من اگر يک دوستي را مي‌خواستم اتخاذ کنم ابوبکر را اتخاذ مي‌کردم، و لکن أخوّت همان اخوّت اسلامي است. ‌

چند ورق بعد، به مناقب اميرالمؤمنين(سلام الله عليه) که مي‌رسد عنوان باب در بخاري اين است که «يا علي أنت منّي و أنا منک»، حالا شما اين منقبت را کنار آن منقبت بگذاريد، اصلا قابل مقايسه نيست. داوري را خود شما داشته باشيد، علي تو از مني و من از تو هستم، و مناقب ديگري که هست.

مقصود اينکه اينطور فرمايشات از رسول خدا(ص) نسبت به اميرالمؤمنين(ع) و حضرت زهرا(س) براي اينها سنگين است. من شنيدم که درصددند اينها را جمع‌آوري و حذف کنند.

خدا رحمت کند صاحب کتاب فضائل الخمسة؛ مرحوم آيت الله فيروز آبادي را، محقق و فقيه بزرگواري بود. ايشان براي من نقل مي‌کرد؛ غير از اين فضائل الخمسة، يک کتابي دارد به نام «السبعة من السلف». ايشان مي‌گفت به خاطر يک حديث، ايامي که عراق بودم اجازه‌ي چاپش را به من نمي‌دادند. حديث را از بخاري نقل کرده بودم ولي اجازه‌ي چاپ نمي‌دادند(و ظاهراً در چاپ‌هاي اخير اين را برداشتند)، و آن حديث این است «خَرَجَ النَّبِيُّ(ص) مِنْ بَيْتِ عَائِشَةَ فَقَالَ رَأْسُ الْكُفْرِ مِنْ هَاهُنَا مِنْ حَيْثُ يَطْلُعُ قَرْنُ الشَّيْطَان‏»، که خيلي حديث عجيبي است.

يک عده‌اي در صدد توجيه برآمدند و گفتند پيامبر خدا از خانه‌ي عايشه که بيرون آمده به سمت مشرق اشاره کرده و خواسته بگويد کفر و فتنه از مشرق طلوع می‌‌کند. مشرق کجاست؟ گفتند اشاره‌اي به ماجراي مسليمه‌ي کذاب است و امثال ذلک.

جريان مسيلمه‌ي کذاب که در مشرق اتفاق نيفتادهف بلکه در شمال حجاز بوده است. اگر قرار است در مشرق حادثه‌اي اتفاق افتاده باشد، حادثه‌ي جمل است، جمل در مشرق حجاز اتفاق افتاد، که در بصره بود، نه جريان مسيلمه‌ي کذاب. علاوه بر اين، اگر قرار بود پيامبر خدا(ص) مي‌خواستند اشاره کنند به کساني که بعد از او مرتد شدند، آن طوري که شما مي‌گوئيد، اين بايد اشاره‌ي به بعيد مي‌کردند، لفظ «هاهنا»، برای اشاره به قريب است، کسي به بعيد نمي‌گويد «هاهنا»!

علي أي حال اينطور مسائل در کتب اينها هست منتهي نياز به دقت دارد که بايد انسان دقت کند. يک مورد ديگر خدمت شما عرض کنم.

در بخاري يک فصلي را آورده تحت عنوان «باب تضييع اوقات الصلوات»، در جلد اول بخاري است. دو تا روايت ذيل اين باب اعلام کرده، هر دو هم از أنس بن مالک است. اصلاً شما اين دو روايت را که ملاحظه کنيد، هيچ با عنوان باب سازگاري ندارد.

ايشان از انس بن مالک(که خادم پيامبر بوده) نقل مي‌کند که من به شام آمدم. مردم شام اطراف من جمع شدند و گفتند تو از اصحاب رسول خدا هستي، زمان پيامبر را درک کردي، با پيامبر بودي، امروز را هم مي‌بيني، چه تفاوت‌هايي به وجود آمده؟ عصر پيغمبر با اين عصر؟ ايشان مي‌گويد «لا أعرف شيئاً ممّا أدركت إلاّ هذه الصلاة وهذه الصلاة قد ضيّعت»؛ همه چيزها عوض شده إلا اين نماز، که در عصر پيامبر مي‌خواندند و الآن هم مي‌خواندند، اين نماز را هم ضايع کردند. روايت در مورد ضايع کردن نماز است، ولي عنوان ايشان «تضييع وقت الصلاة» است، اين ربطي به وقت صلاه ندارد. اگر کسي دقت کند در اين کتاب و همينطور کتب ديگر، به اين مسئله پي خواهد برد.

بعد از ابن قتيبه، صاحب «عِقدُ الفريد»، ابن عبد ربه اندلسي مرواني است، از بني مروان است. مستحضريد وقتي عباسي‌ها حکومت بني اميه را ساقط کردند، بنی اميه از شمال آفريقا فرار کردند و به اسپانيا آمدند و حکومت تشکيل دادند، و سيصد چهارصد سال آنجا حکومت کردند و قرطبه که مرکز آنجا بوده، مدتي اسلامي ماند تا قرن هشتم هجري که بهر حال غربي‌ها ريختند و کشور اسلامي را از بين بردند و امروز يک کشور مسيحي شده است.

ايشان ظاهراً در جلد چهارم عِقد الفريد نقل مي‌کند؛ آن شخص «جاء بقبسٍ من نار». اين هم يکي از کساني که جريان آوردنِ آتش را نقل کرده است.

و از ديگر کساني که جريان آتش را نقل کرده؛ طبري است. محمد بن جليل طبري متوفاي 310 است، و تاريخش تاريخي است که مسعودي(که يک مقدار از ايشان متأخر است) از طبري تعريف مي‌کند.

و همينطور که در جلسه قبل اشاره شد، خود مسعودي در مروج الذهب ماجراي آتش را نقل کرده، با آن توضيحي که به عروة بن زبير گفتند چرا برادر تو عبدالله بن زبير مي‌خواست در شعب عارم، بني هاشم را بسوزاند؟ ايشان اعتذار کرد و گفت همانطور که مي‌خواستند در مدينه خانه‌ي فاطمه زهرا(س) را بسوزانند!

اين نقل‌ها همه از کتب عامه است و مسعودي هم از نظر مرحوم اميني(رحمة الله عليه) و خيلي از بزرگان جزء عامه است و از کتابش هم استفاده می‌‌شود که شيعه نيست. برخي گفته‌‌اند به اعتبار اينکه «إثبات الوصية» مال ايشان است، ايشان شيعه است، لکن معلوم نيست که اين «إثبات الوصية» مال همان مسعودي است يا شخص ديگري است.

اما از روايات ما؛ محمد بن ابراهيم ثقفي نقل مي‌کند که اميرالمؤمنين(سلام الله عليه) تسليم نشد، «حتّي رأی الدخان في بيته»، أميرالمؤمنين دود را در خانه‌اش ديد، يعني خانه‌‌اش را آتش زدند. من در ذهنم هست ظاهراً اين نکته را باز ابن قتيبه در جلد اول «الامامة و السياسة» از زيد بن اسلم نقل کرده. زيد بن اسلم مي‌گويد «أنا ممن حمل الحطب إلي بيت فاطمة(عليها السلام)»؛ من جزء کساني بودم که درب خانه‌ي حضرت زهرا(س) هيزم مي‌آوردم. اين نقل‌هاي عامه بيش از اين مقدار است، کسي که مراجعه کند خواهد ديد.

و اما در مصادر ما؛ کسي که به مصادر ما مراجعه کند جاي ترديد برايش نمي‌ماند که اينها برايشان مسئله‌ي آتش زدن چيزي نبود، چون می‌‌خواستند اميرالمؤمنين(ع) را بکشند، کشتن اميرالمؤمنين را ابن قتيبه و ديگران نقل کرده‌‌اند، اينها کساني بودند که مي‌خواستند پيغمبر را هم بکشند. مگر قرآن مجيد در سوره مبارکه توبه نمي‌فرمايد «و هموا بما لم ينالوا»؛ اينها ماجراي ليلة العقبة است که مي‌خواستند پيامبر را بکشند و به قتل برسانند.

خود اينها نقل کردند و جالب این است که اين «ابن حزم» که از بزرگان اينهاست و صاحب کتاب «المحلي»، اين کتاب فقه است ولي در جلد دوازدهم يک روايتي را به يک مناسبتي نقل کرده، که روايت را از نظر سند رد کند، آنجا از حذيفه نقل مي‌کند که کساني که در ليلة العقبه در مراجعت از تبوک مي‌خواستند رسول خدا را به قتل برسانند اين افراد هستند(اسم می‌‌برد). حالا من اسمشان را نمي‌برم.

ايشان چرا اين روايت را نقل کرده؟ چون می‌‌خواهد از نظر سند آن را تضعيف کند و مي‌گويد راوي اين روايت از حذيفه، وليد بن عبدالله بن جميع است و «هو هالک»(که از الفاظ جرح و ضعف است).

اتفاقاً وليد بن عبدالله بن جميع در رجال اينها موثق است. اينها تصميم داشتند پيغمبر را بکشند، موفق نشدند، قرآن مجيد مي‌فرمايد «و همّوا بما لم ينالوا»، لذا اين را از داماد پيامبر؛ اميرالمؤمنين(ع) و از دختر پيامبر(س) تلافي کردند.

مرحوم فيض کاشاني کتابي دارد به نام «نوادر الاخبار» که خيلي کتاب خوبي است، من توصيه مي‌کنم اين کتاب را ببينيد. ايشان ماجراي «إحراق بيت» و کارهايي که اينها کردند را مفصل در آنجا آورده است، غير از کتاب‌هاي ديگري مثل کتاب سُليم و کتب ديگري مثل ارشاد القلوب و ...، که آنها هم ماجراي سوزاندن درب خانه‌ي فاطمه زهرا را ذکر کرده‌‌اند. و عبارت اميرالمؤمنين(ع) که به پيامبر خدا(ص) مي‌گويد «يَا رَسُولَ اللَّه‏ وَ سَتُنْبِئُكَ ابْنَتُكَ بِتَظَافُرِ أُمَّتِكَ عَلَى هَضْمِهَا»، بهترين شاهد بر اين ستم هايي است که به بيت نبوّت رفته است.

مباحث ديگري هم هست، مسئله‌ي سقط جنين است، که بايد ببينيم عامه اين مسئله را مطرح کردند يا خير؟ ورود به خانه‌ي اميرالمؤمنين است، آوردنِ اميرالمؤمنين به طرف مسجد است، که اينها را إن شاء الله به عرض خواهيم رساند.

السّلام عليک يا بنت رسول الله
شايد مثل امروزي صديقه طاهره يک إفاقه‌اي پيدا کرد، برخواست و فرمود يک جايي را فراهم کردند، آنجا حضرت غسل کرد. خدا رحمت کند يکي از بزرگان را که مي‌فرمودند من نمي‌دانم آيا اين عمل حضرت زهرا(س)، غَسل بوده يا غُسل بوده، آيا فاطمه زهرا خونهاي بدنش را شست يا واقعاً غُسل کرد؟!!

مرحوم مقرّم(رحمة الله عليه) يک کتاب دارد به نام «الصديقة الطاهرة» دارد که مفصل راجع به اين بحث کرده.

ما غسل قبل از موت داريم، نسبت به شهدا داريم، اصحاب امام حسين(ع) شب عاشورا غسل کردند و کسي که محدود است(قرار است حد بخورد) ما در فقه داريم که قبل از اينکه حد بخورد به او مي‌گويند غسل کن، اين را داريم. اما فاطمه‌ي زهرا، شهيده بود که قبل از شهادت غُسل کرد. واقعاً غُسل بوده يا اينکه قبل از وفاتشان بدنشان را شسته‌اند.

يک تعبيري را محمد بن سعد در طبقات دارد که نمي‌دانم از قلمش در رفته(‌چون اينها کساني نبودند که اين مسائل را نقل کنند)، در جلد هشتم طبقات، مربوط به نساء صحابه است، آنجا در ترجمه‌ي حضرت زهرا(سلام الله عليها) يک نکته‌اي را نقل مي‌کند و مي‌گويد: حضرت زهرا(س) وصيت کرد به اميرالمؤمنين(ع) و گفت يا علي من که از دنيا رفتم وقتي غسل مي‌دهي، کِتف من را ظاهر نکن. آيا اين اثر، همان است که در روايت امام صادق(ع) هست که حضرت فرمود «فَمَاتَتْ حِينَ مَاتَتْ وَ إِنَّ فِي عَضُدِهَا كَمِثْلِ الدُّمْلُجِ مِنْ ضَرْبَتِه‏».

مرحوم آيت الله حائري(رحمة الله عليه) ايام فاطميه در مسجد امام منبر مي‌رفت. نوشته‌هاي ايشان را دارم، ايشان می‌‌فرمودند که چطور مي‌شود اين ضرباتي که بر حضرت زهرا وارد شده بعد از 75 روز هنگام وفات مانده باشد؟ ايشان يک احتمالي مي‌دهد و مي‌گويد در اثر زدنِ قلاف شمشير، قلم بازوي حضرت زهرا(س) را شکسته بودند، استخوان وقتي شکسته شد، زمان مي‌برد تا خوب شود.

بهر حال مثل امروز عصر، شايد همين موقع بعد صلاة العصر، يک مرتبه زن‌ها دويدند داخل مسجد، اميرالمؤمنين(ع) فرمود: «مَا لِي أَرَاكُنَّ مُتَغَيَّرَاتِ الْوُجُوهِ وَ الصُّوَر»؛ چرا رنگ چهره‌هايتان پريده؟ گفتند يا علي اگر دير بيائي، زهرا را زنده نمي‌بيني. اميرالمؤمنين غش کرد. «رُشَّ علی وجهه الماء»؛ آب به صورت علی پاشيدند. آمد، نمی‌‌دانم حيات فاطمه را درک کرد يا نه؟

اما بچه ها قبل از علي آمدند، امام حسن وارد اتاق شد، روپوش رو از صورت مادر کنار زد، يه نگاه کرد، صدا زد برادرم حسين، خدا در مصيبت مادرمان صبرت دهد.

تمام شمع وجود تو آب شد مادر           دعاي نيمه شبت مستجاب شد مادر
به جاي شمع که سوزد به قبر پنهانت             علي کنار مزار تو آب شد مادر
ميان کوچه که دشمن تو را کتک می‌‌زد           دلم به غربت بابا کباب شد مادر

امام حسين وارد حجره شد، نشست پايين پاي مادر، خم شد و صورت به پاي مادر گذاشت، صدا زد: مادر، من حسين تو هستم، «کلمينی قبل أن ينسد قلبی»؛ با من حرف بزن قبل از آنکه دلم پاره پاره شود.

نوشته‌‌اند زينب از خانه بيرون آمد، دويدکنار قبر رسول خدا، صدا زد: «يا جداه يا رسول الله اليوم فَقَدناک»؛ يا رسول الله ما امروز شما را از دست داديم.

اينجا يکجا بود که زينب آمد خبر مرگ مادر را داد. يکروز هم آمد کنار درب مسجد پيامبر ايستاد، رو کرد به قبر پيغمبر، صدا زد، «يا رسول الله إني نائيةٌ إاليک أخِيَ الحسين»...

سخنرانی حجة الاسلام و المسلمين نظري منفرد(زيد عزه) به مناسبت فاطمیه، در دفتر آیت الله العظمی فاضل لنکرانی(قده)


متن سخنرانی حجة الاسلام و المسلمين نظري منفرد(زيد عزه) در دفتر آیت الله العظمی فاضل لنکرانی(قده)


جلسه چهارم - دهه اول فاطميه ـ 6 / 1 / 92

«ظلمهای به حضرت زهرا(س) در منابع اهل سنّت»

بسم الله الرّحمن الرّحيم الحمدلله الذي جعل الحمد مفتاحاً لذکره و سببا للمزيد من فضله و دليلاً علي آلائه و عظمته ثم الصلاة و السلام علي سيدنا و نبينا أبي القاسم محمد صلّي الله عليه و علي أهل بيته الطيبين الطاهرين المعصومين المکرمين و اللعنة الدائمة علي أعدائهم أجمعين إلي يوم الدين

قال الله العظيم في کتابه المجيد: «وَإِذَا الْمَوْءُودَةُ سُئِلَتْ، بِأَىِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ»

يکي از حوادثي که پس از رحلت رسول خدا در اين مدت 75 روز اتفاق افتاده، شهادت فرزند کوچک حضرت زهرا(سلام الله عليها) که حمل بود و در اثر صدمات وارده‌ي به حضرت صديقه طاهره(س) سقط شد. اين يکي از حوادثي است که قابل دقت و تأمل است.

ابتدا ببينيم أميرالمؤمنين(ع) از حضرت صديقه طاهره(سلام الله عليها) چند فرزند ذکور داشته، آيا فرزندي به نام محسن يا محسّن(آنطوري که برخي از محققين گفتند که محسِّن بوده)، داشتند يا نداشتند؟

ابتدا به مصادر عامه مراجعه مي‌کنيم. قديمي‌ترين مصدر در اين رابطه، «طبقات» است.

«الطبقات الکبري» نوشته محمد بن سعد است که متوفاي 230 است و اين کتاب در عصر امامت حضرت هادي(ع) يا قبل از امامت ايشان نوشته شده است. در ترجمه‌ي امام حسن و امام حسين(عليهماالسلام) که به صورت جداگانه چاپ شده، ايشان نقل کرده: وقتي خداوند امام حسن را به اميرالمؤمنين و فاطمه‌ي زهرا مرحمت کرد و قنداقه‌ي او را براي نامگذاري محضر مقدس رسول خدا(ص) آوردند، پيامبر از أميرالمؤمنين سؤال کرد که چه نامي بر اين کودک نهاده‌ايد؟ عرض کرد يا رسول الله ما در نامگذاري بر شما سبقت نمي‌گيريم.

جبرائيل آمد محضر مقدّس پيغمبر اکرم و سه نام را آورد، شَبَّر، شَبير و مُشَبِّر. اين ضبط اسامی را من از مرحوم علامه‌ي بزرگوار حاج شيخ فضل علي قزويني(رحمة الله عليه) که يکي از أعاظم صد سال گذشته بوده، صاحب کتاب «حياة الزهراء»، ايشان اينطوري ضبط کرده؛ شَبَّر؛ امام حسن است، شَبير؛ امام حسين است و مُشبِّر؛ حضرت محسن است. قديمي‌ترين مصدر ضبط را از ايشان نقل کردم و إلا اصل مسئله را خودم در طبقات ديدم، من طبقات، ترجمه‌ي امام حسن را دارم.

متأخرين بعد از ايشان، مثل محمد بن طلحه صاحب «مطالب السؤول» ايشان هم نقل مي‌کند، که حضرت محسن، شقيق امام حسن و امام حسين است. شقيق؛ يعني فرزندي است که أبويني باشند. بعد مي‌گويد «أدرِجَ سِقطاً» اين هم يکي از مصادر عامه است.

باز هم مصادر ديگري هست که آقا اميرالمؤمنين از فاطمه‌ي زهرا(س) فرزندي داشتند به نام محسن يا محسِّن.

يادم مي‌آيد، طبري هم فرزندي به نام محسن را ذکر کرده، منتهي تعبير آنها غير از اين تعبير است. تعبير محمد بن طلحه «اُدرِج سقطاً» است، برخي را گفتند «مات سقطاً»، فوتش به صورت سقط بوده، يعني جنين بوده که سقط شده است. لکن عبارت طبري آنطور که من در حافظه‌ام هست ايشان مي‌گويد «مات صغيراً»، که اين قابل جمع است و در سقط هم  اين تعبير گفته مي‌شود. اين راجع به اصل وجود حضرت محسن(سلام الله عليه) و پيغمبر خدا اين نام را بر اين کودکي که در حال جنين بود و سقط شد نهاده، محسن يا محسِّن.

اما کتب خاصه (شيعه)؛ شايد اين جزء مصادر متواتر باشد، نه خبر واحد يا مستفيض، که آقا اميرالمؤمنين فرزندي داشتند به نام محسن و اين فرزند در اثر ضربات وارده‌ي بر حضرت صديقه طاهره(س) به شهادت رسيده است، من المتواترات و برخي گفتند من البديهيات عند الشيعة اين است که محسن(سلام الله عليه) به اين صورت به شهادت رسيد.

من استناد کنم به روايتي که مرحوم شيخ صدوق در امالي نقل کرده؛ که روايتي را از پيامبر خدا(ص) نقل مي‌کند که در آن روايت آمده پيامبر خدا فرمودند فاطمه دخترم «مَتَى قَامَتْ فِي مِحْرَابِهَا بَيْنَ يَدِي رَبِّهَا جَلَّ جَلَالُهُ زَهَرَ نُورُهَا لِمَلَائِكَةِ السَّمَاءِ كَمَا يَزْهَرُ نُورُ الْكَوَاكِبِ لِأَهْلِ الْأَرْضِ وَ يَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِمَلَائِكَتِهِ يَا مَلَائِكَتِي انْظُرُوا إِلَى أَمَتِي فَاطِمَةَ سَيِّدَةِ إِمَائِي قَائِمَةً بَيْنَ يَدِيَّ تَرْتَعِدُ فَرَائِصُهَا مِنْ خِيفَتِي‏»، اين صدر روايت است. در ادامه ايشان مي‌گويند پيامبر خدا فرمود: «كَأَنِّي بِهَا وَ قَدْ دَخَلَ الذُّلُّ بَيْتَهَا وَ انْتُهِكَتْ حُرْمَتُهَا وَ غُصِبَتْ حَقَّهَا وَ مُنِعَتْ‏ إِرْثَهَا وَ كُسِرَ جَنْبُهَا وَ أَسْقَطَتْ جَنِينَهَا وَ هِيَ تُنَادِي يَا مُحَمَّدَاهْ فَلَا تُجَابُ وَ تَسْتَغِيثُ فَلَا تُغَاث» اين عبارت صدوق است و نياز به توضيح و ترجمه هم ندارد. صدوق از محدّثين بزرگ عصر غيبت صغري است، متوفاي سنه 381 است که خود ايشان مي‌فرمود من به دعاي حضرت ولي عصر(ع) متولد شدم.

پس اصل مسئله که حضرت صديقه طاهره(س) فرزندي به نام محسن داشتند در کتب فريقين آمده است، هم در کتب و مصادر عامه و هم در کتب خاصه و شيعه، بلکه نزد اماميه از متواترات است که فرزندي به نام محسن داشتند.

اما ايشان به چه نحوي سقط شده؟ آيا به دنيا آمده و از دنيا رفته، يا سقط شده و اگر سقط شده، چگونه سقط شده؟

اينجا باز ابتدا به مصادر عامه مراجعه مي‌کنيم، ببينيم در اين رابطه چه گفته‌اند، سپس مي‌پردازيم به مصادر خودمان ببينيم در مصادر ما چطور ذکر شده است؟

يکي از کتبي که اين جريان را ذکر کرده؛ «ملل و نحل شهرستاني» است. در اين کتاب، در ترجمه‌ي نَظّام، که نَظّام از شيوخ معتزله و بصري است. نَظّام در عصر ائمه مي‌زيسته، منتهي در «ملل و نحل» به مناسبت آرائي که نظام داشته، چند مسئله را ذکر کرده است. يکي مسئله‌ي غدير است، که نَظّام نقل مي‌کند رسول خدا، امامت اميرالمؤمنين را تصريح کرده بود، لکن به فرمايش رسول خدا(ص) گوش نکردند. يکي هم اين مسئله است که خيلي عامه را ناراحت کرده، يک عالِم مطرح مشخصي مثل نظام، چنين سخني را گفته، اين ديگر شيعه نيست، مسلم است که از شيوخ بزرگ معتزله است و بصري هم هست.

- معتزلي‌هاي بصري، غير از معتزلي‌هاي بغدادي هستند، معتزله‌ي بغداد، نسبت به معتزلي‌هاي بصري معتدلتر هستند، معتزلي‌هاي بغداد، اميرالمؤمنين را بر خلفا ترجيح مي‌دهند، اما معتزلي‌هاي بصري اينطور نيستند، نظّام جزء معتزلي‌هاي بصري است و از شيوخ معتزله‌ي بصري است.- ايشان در ترجمه‌ي نظّام وقتي آراءش را ذکر مي‌کند، مي‌گويد در «ملل و نحل»(شهرستاني مال قرن ششم هجري است، يعني مال حدود 900 سال قبل است)، مي‌گويد علّت سقط حضرت محسن(سلام الله عليه) اين بود که عمر «ضرب بطن فاطمة فأسقطت جنينها»، نظّام به اين مطلب تصريح مي‌کند که عمر با ضربه‌اي که بر شکم حضرت زهرا(سلام الله عليها) وارد کرد، حضرت زهرا فرزندش را سقط کرد.

و اما از مصادر أقدمين ما، روايت اختصاص شيخ مفيد را خدمت عزيزان عرض مي‌کنم؛

در اختصاص شيخ مفيد اينطور آمده که حضرت صديقه طاهره زهرا(سلام الله عليها) بعد از آن که نامه‌ي فدک را از ابوبکر گرفته بودند و برمي‌گشتند، مصادف شدند با عمر بن الخطاب. ايشان آن نامه را گرفت. تعبيري که در آن روايت است اينطور است؛ «فَرَفَسَهَا بِرِجْلِهِ» عبارت ايشان این است که لگدي زد به حضرت زهرا(سلام الله عليها) و حضرت زهرا فرزندش را سقط کرد.

بنابراين هم محسن(سلام الله عليها) فرزند اميرالمؤمنين و فاطمه زهراست و هم مسئله‌ي سقط امري است که هم عامه و هم خاصه به آن تصريح کردند و در کتب أقدمين آمده مثل نظام و مثل شيخ مفيد(رحمة الله عليه) در اختصاص.

مسعودي در إثبات الوصيه کيفيت شهادت حضرت محسن را بگونه ديگري نقل کرده، ايشان مي‌گويد وقتي آمدند دم در و خواستند وارد خانه شوند، حضرت صديقه طاهره رفت پشت در، آن هجومي که آوردند، عمر در را فشار داد و حضرت صديقه طاهره بين در و ديوار قرار گرفت، آنجا محسن سقط شد.
بنابراين اصل مسئله، مسلّم است که سقط، توسط دومي صورت گرفته، حالا يا پشت در(آنطوري که مسعودي مي‌گويد) و يا اينکه در بين راه(آن طوري که از اختصاص استفاده مي‌شود). اين يکي از حوادث ناگواري بوده است که ايام بعد از رحلت رسول خدا(ص) اتفاق افتاده است.

از ديگر حوادث ناگوار اين بوده که حضرت صديقه طاهره(س) را مورد ضرب و شتم قرار دادند. جداي از سقط جنين، مورد ضرب قرار دادند. اين جهت بيشتر در آن هنگامي بوده که بر اساس روايات، آمدند اميرالمؤمنين را به عنف و با قهر مي‌کشيدند و به طرف مسجد مي‌بردند، فاطمه زهرا(سلام الله عليها) آمدند اميرالمؤمنين را گرفتند.

صاحب کتاب جنات الخلود مي‌گويد تعداد زيادي حضرت امير را مي‌کشيدند و فاطمه‌ي زهرا هم لباس‌هاي اميرالمؤمنين را گرفته بود مي‌کشيد و نتوانستند غالب شوند. لذا دومي به قنفذ گفت دست فاطمه را کوتاه کن. او شروع کرد به زدنِ حضرت زهرا، لکن تنها ايشان نبوده.

اجازه بدهيد در رابطه با لطم و جرحي که وارد شده، روايت امام حسن(سلام الله عليه) را هم عرض کنم که احتجاج نقل کرده؛ در مجلس معاويه وقتي صحبت‌هايي شد و شروع کردند، عمروعاص بود، مغيره بود، ديگران بودند، شروع کردند نسبت به امام مجتبي(ع) اهانت کردن، حضرت پاسخ يکايک آنها را داد، تا نوبت رسيد به مغيره، فرمود «أمَّا أنتَ يَا مُغَيرَة أَنْتَ ضَرَبْتَ فَاطِمَةَ بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ(ص) حَتَّى أَدْمَيْتَهَا»، فرمود اين تو بودي که مادرم فاطمه را آنقدر زدي که او را خون آلود کردي.

بنابراين تنها مسئله‌ي سقط جنين نبوده است. هجمه‌ي به دار را عرض کرديم، هجوم به خانه را بيان کرديم که اينها چيزهايي بود که در گذشته عرض شد. خود ابوبکر هم به اين مسئله تصريح مي‌کند که ما رفتيم داخل خانه فاطمه، من دستور دادم بروند و مي‌گفت اي کاش من در خانه را باز نکرده بودم.
يکي هم مسئله‌ي سقط جنين بود، يکي هم ضرباتي بود که بر حضرت صديقه طاهره وارد شده بود.

روايت دلائل الامامة را هم از ابي بصير عرض کنم، در آن روايت دلائل الامامه هم آمده، حضرت مي‌فرمايند « و كان سبب وفاتها أنّ قنفذ مولى فلان لَكَزَها بنعل السيف بأمره فأسقطت محسنا»؛ در نسخ دلائل الامامة؛ «وکزها» دارد، بعضي از نسخ «لکزها» دارد، «وکز» همينطوري که در عبارت هست، مثلاً غلاف شمشير را مي‌گويند يا تهِ شمشير را مي‌گويند، اما بعضي از نسخ «لکزَ» دارد که در لغت چيزي مي‌گويند که سر تيزي داشته باشد و سوراخ کند.

اگر «لکز» باشد چيزي بوده که پهلو را سوراخ کرده و اينکه در روايتي وارد شده مقداد وقتي از دفن فاطمه برمي‌گشت برخورد کرد به آن دو نفر و گفتند از کجا برمي‌گردي؟ گفت از دفن فاطمه برمي‌گردم. گفت عجب! فاطمه را دفن کرديد؟ شروع کرد به اهانت کردن به مقداد. مقداد گفت من از اميرالمؤمنين شنيدم ديشب که فاطمه را دفن مي‌کرديم هنوز از پهلو و پشت زهرا خون مي‌رفت.

السلام عليک يا بنت رسول الله

جَرعَاها مِن بعدِ والدها *** الغيض مِرارا فَبئس ما جَرعَاها
وكذا أَخبَر النبيُ بِأنَّ *** الله يَرضى سبحانه لرِضَاها
لا نبيُّ الهُدى اُطيع ولا *** فاطمةُ أكرِمَت و لا حَسَناها
وَ حُقُوقُ الوَصيِّ ضُيِّعَ منها *** مَا تَسامَي فِي فِضلِهِ وَ تَنَاهَي
ولأي الأمورِ تُدفَنُ سِرّاً *** بِضعَةُ المصطفى ويُعفَى ثَرَاها

شايد مثل امروز بود، نشست کنار بستر فاطمه؛ فاطمه با او حرفهای آخر را می‌‌زند:

من پهلويم شکسته و تو دل شکسته‌ای *** من بر تو گريه می‌کنم و تو، به من علی‌
من سينه خُرد گشته و تو سينه سوخته *** من با تو گفتم و تو به کس دم مزن علی
گفتم به شب کفن کن و شب دفن کن وليک *** از تن نمانده هيچ برای کفن علی

صدا زد يا علي نه سال تو خانه تو بودم، «مَا عَهِدْتَنِی کَاذِبَةً وَ لَا خَائِنَةً وَ لَا خَالَفْتُکَ مُنْذُ عَاشَرْتَنِی»؛
کنار بستر زهرا نشسته بود تا اين جمله را شنيد برخي نقل کردند از جا برخواست، آمد سر فاطمه را گرفت به سينه چسبانيد، «فبکيا ساعة»، سفارش بچه ها رو کرد.

از برخي روايات استفاده مي‌شود يک نگاه کرد ديد زينب پايين پا نشسته، با همان حال، زينب را در آغوش گرفت، صدا زد يا علي بچه هاي من ديروز پيغمبر را از دست دادند، امروز هم دارند بي مادر مي‌‌شوند. به آنها محبت کن.

يا فاطمه؛ زينب رو در آغوش گرفتي محبت کردي، اما همین زینب در کربلا دربدر بيابانها «وَ هُنَّ يَلُذنَ بَعضُهُنَّ بِبَعض»...


سخنرانی حجة الاسلام و المسلمين نظري منفرد(زيد عزه) به مناسبت فاطمیه، در دفتر آیت الله العظمی فاضل لنکرانی(قده)

متن سخنرانی حجة الاسلام و المسلمين نظري منفرد(زيد عزه) در دفتر آیت الله العظمی فاضل لنکرانی(قده)

جلسه پنجم ـ دهه اول فاطميه ـ 7 / 1 / 92


«لعن و نفرین خدا در قرآن بر ظالمین به حضرت زهرا(سلام الله علیها)»

بسم الله الرحمن الرحيم الحمدلله الذي جعل الحمد مفتاحاً لذکره و سببا للمزيد من فضله و دليلاً علي آلائه و عظمته ثم الصلاة و السلام علي سيدنا و نبينا أبي القاسم محمد صلّي الله عليه و علي أهل بيته الطيبين الطاهرين المعصومين المکرمين و اللعنة الدائمة علي أعدائهم أجمعين إلي يوم الدين

«إِنَّ الَّذينَ يُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً مُهينا»


نسبت به مسائلي که اين چند روز بحث کرديم، بحث «هجمه‌ي به بيت حضرت صديقه طاهره زهرا(سلام الله عليها)» که در کتب فريقين آمده، مسئله‌ي «لطم و ضرب نسبت به صديقه طاهره»، مسئله «سقط جنين» که ديروز بحث شد، حضرت محسن را سقط کردند و همينطور «ورود به خانه» و «آوردن اميرالمؤمنين(سلام الله عليه) از منزل به مسجد» بحث شد. حالا بعد از آن مسائل، نوبت به يک امري مي‌رسد.

من آيه 57 از سوره مبارکه احزاب را تلاوت کردم، قبل از آنکه به آيه پرداخته شود، نکته‌اي را راجع به قرآن عرض کنم. خداوند متعال معمولاً در قرآن، کبريات را بيان کرده، يعني قوانين را به صورت کلّي بيان کرده است. مثلاً مي‌فرمايد نماز بخوانيد، روزه بگيريد، حج بجا بياوريد، اما صغريات و مصاديق اين کبريات، بايستي توسط پيامبر بيان شود که اين نماز چيست؟ اين روزه چيست؟ شرايطش چيست؟‌ أجزاء اين حج چيست و موانعش چيست؟ به صورت کلي، قرآن کبري را بيان مي‌کند، اما تطبيق آن کبريات بر موارد، چيزي است که ما بايستي، ببينيم آيا در خارج محقق شده يا نه؟

خداوند متعال در اين آيه کريمه يک کبرايي را بيان کرده و مي‌فرمايد «إِنَّ الَّذينَ يُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ»؛ کسي که خداوند و پيامبر را ايذاء کند که طبيعي است، ايذاء خدا ايذاي بندگان خداست، اولياء خداست، کسي که خدا و پيامبر را ايذا کند،(لحن آيه يک لحن عجيبي است!) «لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ»؛ کسي که ايذاء کند، موذي، در دنيا و آخرت ملعون خداست. بعد مي‌فرمايد «وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً مُهينا»؛ خداوند براي چنين شخصي عذاب خوار کننده را آماده کرده است.

لسان آيه، لسانِ عجيبي است. در اين آيه شريفه، با توجه به مسائلي که اين چند روز بيان شد، کساني که نسبت به حضرت صديقه طاهره زهرا(سلام الله عليها) اين اهانت‌ها را روا داشتند، آيا اينها مصداق ايذاء نيست؟ مگر اينکه کسي عاقل نباشد، که انکار کند که اينها مصداق ايذاء هستند.

من اجازه مي‌خواهم در اين مجلس به چند مطلب در رابطه با ايذاء استناد کنم.

در جنگ بدر، مشرکين مکه برخي از بني هاشم را به اجبار همراه خودشان آورده بودند، مثل عباس عموي پيامبر و عقيل را همراه خودشان آورده بودند و اينها در جنگ بدر، اسير مسلمان‌ها شدند. ولو به اجبار آمده بودند ولي به هر حال در صف دشمن بودند که اسير شدند. اسرا را در بدر بستند، چون رسول خدا در بدر چند روزي توقف کردند، آن شبي که عباس را اسير کرده و بسته بودند، نيمه‌هاي شب پيامبر خدا فرمود انين(صدای ناله) عباس نگذاشت من استراحت کنم. بلند شدم بند او را با آن چيزي که او را بسته بودند يک مقدار گشودم. عباس آن روز اسير مسلمان‌ها بود، اما اين را پيامبر خدا نتوانست تحمل کند. ايذاء پيامبر بود و فرمود انينش نمي‌گذارد من استراحت کنم.

مورد ديگري که ابن ابي الحديد در شرح خود نقل کرده؛ جريان هَبّار بن أسود است. وقتي پيامبر، ابوالعاص(شوهر حضرت زينب) را به مکه فرستاد با او شرط کرد که زينب را از مکه به مدينه بفرستد. ايشان مال التجاره‌ي قريش در اختيارش بود که مسلمين گرفتند و آمد خدمت پيغمبر و داستان مفصلي دارد که نمي‌خواهم عرض کنم. اجمالاً به رسول خدا عرض کرد که اين اموال پيش من امانت است، امانت را پس داد و بعدها مسلمان شد. اما در قصه‌ي بدر ايشان اسير شده بود. قرار بر اين شد که هر کسي فداء بفرستد. زينب گلوبند خودش را به عنوان فداء فرستاده بود. پيامبر وقتي چشمش به آن گلوبند افتاد، اشکش جاري شد. گفتند يا رسول الله چرا گريه مي‌کني؟ فرمودند من اين گلوبند را ديدم ياد خديجه افتادم. اين گلوبند را خديجه به ايشان داده بود. همه‌ي مسلمان‌ها از مسئله‌ي فداء صرف نظر کردند و ابوالعاص را بدون فدا رها کردند.

اما پيامبر خدا با او شرط کرد وقتي به مکه رفتي بايستي زينب را که مسلمه و مؤمنه بود را روانه کني که به مدينه بيايد. ايشان هم پذيرفت. منتهي يک اشتباهي که صورت گرفت، بعد از جنگ بدر بود و مردم مکه و کفار، کشته زياد داده بودند ناراحت و نگران بودند، برادر ابوالعاص شتري را آماده کرد و زينب را بر آن شتر سوار کرد و روز هنگام دختر پيامبر را از مکه تصميم گرفت بيرون بياورد. کفار مکه خيلي از اين امر ناراحت شدند. شخصي به نام هَبّار بن اسود حمله کرد بر شتر زينب و يک نيزه‌اي زد به کجاوه‌اي که زينب در آن کجاوه نشسته بود، ايشان هم باردار بود، تکان خورد و در اثر آن وقتي او را به مدينه آوردند، بچه‌اش را سقط کرد.

اين خبر به رسول خدا رسيد و پيامبر خدا ناراحت شد. در فتح مکه وقتي مکه را مي‌خواستند فتح کنند، رسول خدا اعلان عفو عمومي کردند، فرمودند «إذهبوا أنتم الطلقاء»، چند نفر را استثناء کردند. يکي؛ دو تا زن بودند که اينها شعر مي‌خواندند و پيامبر را هجو مي‌کردند، فرمودند اينها ولو پرده‌ي خانه خدا را گرفته باشند را بکشيد و قابل گذشت نيستند. جرم، گاهي آنقدر سنگين است که بايستي طرف کشته شود. يکي از کساني که پيامبر خدا اصطلاحاً دم او را هدر کرد؛ اين «هبار بن اسود» است که فرمود اين «هبار» را هر جا که ديديد بکشيد. البته او فرار کرد و رفت، ولي پيامبر دم او را هدر کرد.

ابن ابي الحديد اين جريان را نقل کرده و بعد مي‌گويد: هبار زينب را تنها ترسانده بودند و بيش از اين نبود، پيامبر دم آن کسي که زينب را ترسانده بود هدر و مباح کرد، فرمود او را به قتل برسانيد. اما آن کساني که محسن حضرت زهرا را سقط کردند، اگر پيامبر خدا بود، با آنها چه معامله‌اي مي‌کرد؟ آيا آنها را رها مي‌کرد؟

اين است که گاهي اين سؤال را بعضي آقايان مي‌کنند جا دارد من اين نکته را عرض کنم. سوال مي‌کنند که پيامبر خدا اين عناصر ملعون، پست، منافق و بي‌دين را که گرد خودش بودند مي‌شناخت، چرا اينها را تا زماني که حيات داشت کيفر نکرد؟ چرا اينها را طرد نکرد؟ چرا اينها را به قتل نرساند؟

اين سؤالي است که گاهي بعضي از آقايان مي‌کنند. پاسخش را در يک حديثي از آقا حضرت سجاد(ع) از رسول خدا نقل مي‌کنند، مي‌فرمايند: رسول خدا(ص) که رحمةٌ للعالمين است فرمود: لولا اين جهت که مردم بگويند افرادي اطراف پيامبر بودند و وقتی پيامبر به قدرت رسيد اين دوستانش را يکي پس از ديگري قلع و قمع کرد. اگر اين سر زبان‌ها نمي‌افتاد و اين را نمي‌گفتند، پيغمبر خدا فرمود «لضربتُ أعناقَ کثيرٍ منهم»، من گردن خيلي از افراد را مي‌زدم و مي‌کشتم، آنها مستحق قتل بودند، اما براي اينکه اين نکته گفته نشود که تا قدرت نداشت اينها اطراف پيامبر بودند و وقتي به قدرت رسيد اطرافيانش را قلع و قمع کرد، اين کار را نکردم.

بهر حال ماجرا اينطور بوده که اينها اطراف رسول خدا(ص) بوده‌اند و آن مطلب را قبلاً عرض کردم، که أم سلمه به عبدالله بن عوف اين نکته را گفت که رسول خدا به من فرمود اين کساني که با من هستند جزء صحابه‌ي من هستند، اينها يک تعدادشان بعد از وفات من در قيامت هم من را نخواهد ديد و در قيامت هم اينها مرا نمي‌بينند و اينها را مستقيماً به سمت آتش مي‌برند.
 
حالا يک کسي که به خانه‌ي حضرت صديقه طاهره(س) هجوم برده، وارد خانه شده، فاطمه‌ي زهرا(سلام الله عليها) را که روح پيامبر است مورد ايذاء قرار داده، مورد لطم و ضرب قرار داده، محسن حضرت زهرا را سقط کرده، نسبت به همسر حضرت زهرا آن اهانت‌ها شده، وضعش چگونه است؟!! اين مسائل را که نمي‌شود انکار کرد.

ابن ابي الحديد به يک مناسبتي در اين شرح نهج البلاغه -که اين شرح نهج البلاغه، در عين حالي که شرح است، يک کتاب کلامي است-، بعد از بيان اين مسائلي که اتفاق افتاده، مي‌گويد صحيح چيزي است که مرحوم سيد مرتضي در شافي فرموده(سيد مرتضي علم الهدي، برادر سيد رضي است) و آن این است که اميرالمؤمنين را «أخرجوه قهراً» با آن کيفيت حضرت امير(سلام الله عليه) را به مسجد آوردند. حالا داوري را من به عهده‌ي خود شما عزيزان مي‌گذارم، آيا اين کارهايي که اينها نسبت به صديقه‌ي طاهره(س) انجام دادند، اين کارهايي که نسبت به اميرالمؤمنين(ع) انجام دادند ايذاء رسول خدا نيست؟ مگر اينکه کسي عاقل نباشد که انکار کند.

يک نکته را عرض کنم؛ جريانی را ابن کثير در البدايه و النهايه نقل کرده و مي‌گويد سندش صحيح است. يک شخصي است که مي‌گويد اميرالمؤمنين(ع) را که پيغمبر خدا(ص) به يمن فرستاد، در آن سپاه من بودم و در آن سفر من از عملکرد اميرالمؤمنين(سلام الله عليه) ناراحت شدم. بعد از مراجعت از يمن که با قصه‌ي غدير، اميرالمؤمنين از يمن به مکه آمد و بعد با رسول خدا آمدند و مسئله‌ي غدير اتفاق افتاد و به مدينه آمدند، ايشان مي‌گويد من گاهي که مي‌نشستم کنار دوستان و رفقا، اين مسائل را مطرح مي‌کردم که از اميرالمومنين ناراحت شدم، از عملکرد اميرالمؤمنين در سفر يمن ناراحت شدم.

(توجه داشته باشيد که اين مطالب را در رابطه با ايذاء عرض مي‌کنم که عرض کردم کبري را قرآن بيان کرده و صغريات را ما بايستي ببينيم مواردش کجاست، اين موارد را هم خوشبختانه خود عامه تصريح کردند)؛ مي‌گويد من يکي از روزها وارد مسجد پيامبر شدم، پيامبر در جمع اصحاب نشسته بود و معمولاً رسول خدا به کسي نگاه نمي‌کرد. من از در مسجد که وارد شدم و سلام کردم ديدم پيامبر سر مبارکش را برداشت و همينطور به من نگاه مي‌کند. من هم آمدم جلو. سکوت مجلس را فرا گرفته، سلام من را جواب داد.

آمدم نزديک رسول خدا رسيدم. به من رو کرد و فرمود: فلاني «وَ الله لَقَدْ آذَيْتَنِي‏»؛ بخدا قسم مرا اذيت کردي. گفتم «أَعُوذُ بِاللَّهِ أَنْ أُوذِيَكَ يَا رَسُولَ اللَّه‏»، من به خدا پناه مي‌برم شما را اذيت کنم. چه کرده‌ام که شما را اذيت کرده‌ام؟ فرمود: اين سخنان در رابطه‌ي با علي بن ابيطالب چيست که تو مطرح مي‌کني؟ بعد ادامه داد و فرمود: «مَن آذَى عَلِيّاً فَقَدْ آذَانِي‏»، هر کسي علي را اذيت کند من را اذيت کرده است. آيا آوردنِ اميرالمؤمنين به اين شکل به مسجد، اذيت نبوده؟ آيا اينطور با همسر اميرالمؤمنين برخورد کردن، مصداق اذيت نبوده است؟

اينها چطور مي‌خواهند اين مسائل را جواب بدهند؟ اين مسائل را نقل مي‌کنند و از نظر سند هم مي‌گويند روايات صحيح است، ولي از آن مي‌گذرند. چون در راستاي خواسته‌ي آنها و در راستاي آنچه آنها مي‌گويند نيست. از کنار اين احاديث به راحتي مي‌گذرند، اما قرآن مجيد با صراحت اين را بيان مي‌کند، کسي که پيغمبر را اذيت کند در دنيا و آخرت ملعون خداست، و خداوند عذاب خوار کننده را براي او آماده کرده است. اين نتيجه‌ي بحث‌هايي که اين چند روزه داشتيم.

السلام عليک يا بنت رسول الله

قاعدةً اگر اين ايام حضرت زهرا(سلام الله عليها) شهيد شده باشد و از دنيا رفته باشد، دوران مصائب سخت اميرالمؤمنين است. اميرالمؤمنين مصيبت پيغمبر برايش خيلي سخت بود، اما چون حضرت زهرا بودند، گويا پيغمبر را دارند. من استناد کنم به يک حديث و آن اينکه رسول خدا به اميرالمؤمنين اين روزهاي آخر فرمود «يَا أَبَا الرَّيْحَانَتَيْنِ فَعَنْ قَلِيلٍ يَنْهَدُّ رُكْنَاكَ»؛ اي پدر دو ريحانه؛ به زودي دو رکن تو از ميان مي‌رود. وقتي پيامبر از دنيا رفت، فرمود «هذا رکن الاول»، وقتي فاطمه از دنيا رفت فرمود «هذا رکن الثاني». دو تا رکن اميرالمؤمنين در هم شکسته شد و از ميان رفت. لذا گريه‌ها، خطبه‌اي که حضرت خوانده، اشعاري که از اميرالمؤمنين(ع) نقل شده، بيشتر بعد از شهادت حضرت زهرا(سلام الله عليها) است و اين شعر مشهوري که از ايشان هست که کنار قبر صديقه طاهره وقتي گريستند فرمودند:
نفسي علي زفراتها محبوسه      يا ليتها خرجت مع الزفراتي
لا خير بعدک في الحيات و إنما     أبکي مخافة أن تطول حياتي

نشاط رفت از اين خانه روح ديگر نيست        چهار طفل در اين خانه هست و مادر نيست
ز من بگو تو به صياد سنگدل که ميا         به خانه‌اي که تو آتش زدي کبوتر نيست
دگر پروانه بال و پر ندارد         نه بال و پر که خاکستر ندارد
مفسرها به خط خون نويسيد             که قرآن علي کوثر ندارد
اي گل پرپر شده‌ي باغ من         تازه شد از رفتن تو داغ من
مرگ پيمبر کمرم را شکست         داغ تو رکن دگرم را شکست
فاطمه جان؛
جای مناجات و نماز شبت        می‌‌شنوم زمزمه زینبت
دست برون تو زدل خاک کن        اشک ز چشم حسنت پاک کن
وای من و وای من و وای من         ميخ در و سينه زهراي من
در وسط کوچه تو را مي‌‌زدند        کاش بجاي تو مرا مي‌‌زدند

درددل کرد با رسول خدا، دلش آرام نشد، خم شد و صورت روي قبر فاطمه گذاشت.

يا اميرالمؤمنين، فاطمه جوان از دست داده بودي، کنار قبرش گريستي، نوحه سرايي کردي، با پيغمبر درددل کردي، بچه هاي تو هم نوحه سرايي را از تو يادگرفته بودند، زينب هم تو قتلگاه پيامبر را مخاطب قرار داد صدا زد يا رسول الله ببين حسين سر در بدن ندارد، «يا رسول الله بناتک سبايا و ذريتک مُقتَّلَة»...



برچسب ها :